ملیناملینا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

عسل مامان و بابا

روز معلم

روز معلم از راه رسید یادمه بچه که بودیم ، روز معلم براشون یا ی شاخه گل می بردیم یا ی کادو کوچیک و ی سرود هم حفظ می کردیم و وقتی معلم وارد کلاس می شد شعر رو براش می خوندیم و کادو هامون رو بهش می دادم.فکر کن یهو سی تا کادو رو آخر زنگ کمکش می کردیم و می برد خونشون.🤣🤣🤣 الان هم که همان روز معلم امده و اینبار دخترم هدیه روز معلم تهیه می کنه‌.البته لذت هم داره. برا معلم کلاس دوم که خانم نجفلو هستن .و معلم بسیار باسوادی هستن و به بچه هم خوب درس می ده و فقط کمی از نظر اخلاقی فکر کنم کمی تند هستن‌.اونطور که تو نظر سنجی بچه ها گفتن. روز معلم رو به همه معلم های مهربون و صبور و فهیم و باسواد ایران زمین تبریک می گویم. ...
15 ارديبهشت 1397

تولد مهربانترین معلم عزیز مریم دوست داشتنی

دختر نازم از نیمه دوم فرودین تا امروز فرصت نکردم به نز نی وبلاگ سر بزنم جونم برات بگه ۴ اردیبهشت برا مریم جون تیچر زبانت که برامون خیلی عزیزه هم تولد گرفتیم هم کادوی روز معلم دادیم.در واقع سورمرایزش کردیم و بردیمش کافی شاپ. تیچر مریم رو همگی بچه ها دوستش دارن مریم جونم دوستت داریم و برامون عزیزی .همیشه از بچگی تا الان با ملینا خاطره دارین و تک تکش رو تو این وبلاگ ثبت کردم....
14 ارديبهشت 1397

نصیحت من توسط ملینا😑😑

روز ۷ فروردین هم که کلا مشغول تماشای تلویزیون بودی. در ضمن عصری بهت گفتم که ملینا ببین بابا اصلا اتاقشو مرتب نکرد و رفت و من باید کارهاشو بکنم ....بهم گفتی مامان ، درکش کن بیچاره می ره کار می کنه از صبح تا شب تا می یاد خونه خسته هستش و باید استراحت بکنه و بعد خواب هم باید دنجش دربیاد و پاشه بره بیرون به کاراش برسه.گناه داره خوب کمی درکش کن منو می گی هاج و واج داشتم نگاه می کردم دختر بزرگ شده و داره به من می فهمونه که زیاد سخت نگیر. هیچی دیگه هیچی حرفی نزدم دااااا ...
7 فروردين 1397

۶ فروردین خونه سوین

روز ۶ فروردین مامان سوین زنگ زد که ملینا رو بفرست خونه ما با سوین بازی کنه.با خاله پرستو رفتی خونشون و باز هم کلی بهتون خوش گذشته‌
7 فروردين 1397

۵ فروردین سینما فیلشاه

روز ۵ فروردین النا از شب قبل اومد خونه ما و پیش ما موند .بعدظهر هم من و شما و النا و بابا رفتیم سینما.برا دیدن فیلم فیلشاه. کلی بهتون خوش گذشت ...
7 فروردين 1397

روز ۴ فرودین در خرمدره

روز پنجم عید با همدیگه رفتیم خرمدره خونه خاله مکرمه.بهمون خوش گذشت .به شما که بیشتر خوش گذشت چون تو و النا با هم بودین و لذت بروین                                                                                             ...
7 فروردين 1397

کتاب تولد ملینا در روز تولدش

دخترم نازنینم مهربانم تو خوب باشی حال من هم خوبه. تو بهترینی امیدوارم بهترینها پیش رویت باشد. برای روز تولدت کتاب تولدت رو از سایت داستان من سفارش دادم .خیلی خوبه واقعا سورپرایز شدی. امیدوارم خوشت بیاد. ...
7 فروردين 1397

روز دوم عید

روز دوم عید که صبح به زور از خواب بیدار شدی همش می گفتی بذارین بخوابم دیشب ساعت ۲ خوابیدم. ساعت ۱۱ صبح بیدارت کردم و صبحونه خوردیم و آماده شدیم و رفتیم عید دیدنی .خونه خاله رفعت و دایی جواد و عمه رویا رفتیم ‌.بعدشم اومدیم خونه چون بابا هادی باید می رفت سرکار‌....
2 فروردين 1397

روز اول عید

روز اول عید باهم خونه بودیم چون بابا هادی شیفت بود. تو مشغول تماشای تلویزیون بودی و منم یا پیامهای تبریک عید می دادم یا با تو تلویزیون می دیدم ناهار هم ماکارونی خوردیم.الانم منتظریم بابا بیاد خونه روز اول عید...
1 فروردين 1397