تعطیلات در خانه
این دو روز رو که تعطیل بودیم خونه خودمون بودیم .صبح روز جمعه که می رفتم دعای ندبه،خواب بودی و به بابا هادی سپردمت. موقع برگشت از دعا، نان بربری خریدم گفتم که برم خونه و دخترمو و هادی رو بیدار کنم و با هم صبحونه بخوریم. در رو آروم باز کردم دیدم به به به به ملینا خانم با بابا رو مبل نشستن و تلویزیون تماشا می کنن.بابا گفت بعد رفتن تو ملینا بیدار شد و گفت بابا هادی پاشو صبحونه بخوریم گشنمه.منم هرچی گفتم یه ذره بخوابیم گفت نه من گشنمه.بالاخره بیدار شدیم و دو تایی صبحونه میل کردیم.هیچی حالم گرفته شد گفتم بابا جون من بربری خریدم با هم یه جمعه صبحونه بخوریم .بابا هادی هم گفت تقصیر وروجک شد. ...
نویسنده :
مامان
8:54