خوشبختیم
سلام عشقم دو شب پیش وقتی بابا رفت سر کار ،من محکم گرفتی بغلت و با اون دستای ناز و کوچکت صورتم رو نوازش می کردی و با چشمان معصوم و پاکت تو چشام نگاه کردی و گفتی مامان من خیلی خوشبختم ،مگه نه مامان،بعد از کلی تعجبات و سر گیج رفتها پرسیدم آخه چطور می گی خوشبختی؟گفتی که اخه شما و بابا هادی همیشه پیشم هستین.وای منم محکم گرفتم تو بغلم و محکم فشارت دادم بعد دوباره گفتی مامان ما با هم خوشبختیم بله دخترم ما سه تا در کنار هم خوشبختیم و همیشه هم خدا رو شکر کردم به خاطر این که در کنار هم هستیم. خوب از این عشقولانه که در بیایم بیرون کمی از شیطنت هات بگم که دیروز برای بابا هادی داشتی تعریف می کردی و بابا به من گفت و منم دارم برات می ...
نویسنده :
مامان
13:00