ملیناملینا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

عسل مامان و بابا

فعالیت ملینا در کلاس زبان

سلام زیبا روی من  از اول تابستون تصیم گرفتم که برای اینکه همش تو خونه نباشی ،کلاس زبان ثبت نامت کنم ،با خوشرویی قبول کردی و با تارا تو موسسه زبان نصرت ثبت نام کردیم.کلاس ها رو خوب جلو می ری و تمام کلمات رو به خوبی تلفظ می کنی و واقعا ازت راضیم امیدوارم ادامه بدی و موفق باشی. تو کلاس که هستین وقتی تیچر درس می ده فقط صدای بلند شما از بین بقیه به گوش می رسه که داری تلفظ می کنی. یه روز که من مجبور بودم سر کار باشم اونم از نوع بعدظهرش ،با مامان تارا رفتین کلاس ،از اونجایی که یه دختر خانم به اسم آیناز همکلاسیته و با هر چیز کوچکی هم گریه می کنه و مامانش هم می گه که حتی نمی ذاره من وسایلاش دست بزنم .بنده خدا راست می گفت خو...
17 تير 1392

ملینا به روایت تصویرها

  سلام دختر شیرین زبونم بالاخره تونستم عکسایی رو که تو مناسبتهای مختلف گرفته بودم رو برات تو وبت بذارم حالا با تصاویر بهت می گم که کجا ها رفتیم و چه کردیم باشههه.پس بریم پایین ژست شیرینت با لباس خوشگلت که مامان جون تو سیسمونی از رولان برات گرفته بود و الان تنت می شه .برای اینکه داریم می ریم تولد سوین جون که ٢٧ خرداد بود و من الان تونستم عکساشو برات بذارم عاشق تک تک این ژستاتم قربونت برم گلمی عمرمی   عشقمی  نازمی  نفسمی  و اینم سوین جون تو تولدش   این لباستم باز از رولان خریدم و چون امسال اصلا واست سارا...
11 تير 1392

مسابقه وبلاگی

سلام ملینا جونم امروز از طریق یه دوست مهربون( مامان نیایش جون ) دعوت شدم به یه مسابقه . ممنون مامان نیایش ۱- بزرگترین ترس زندگی شما چیست؟ دوری از خانواده ام ۲-اگه ۲۴ ساعت نامرئی می شدی چکار می کردی ؟ می رفتم خونه ببینم این پدر و دختر دارن تو نبود من چیکار می کنن. ۳-اگه غول چراغ جادو توانایی برآورده کردن یه آرزوی ۵ الی ۱۲ حرفی شما رو داشته باشه چه آرزویی می کردی؟ ظهور آقا امام زمان ۴- از میان سگ- اسب- گربه- عقاب- پلنگ کدوم رو دوست داری ؟ اسب ۵-کارتن مورد علاقه دوران کودکی شما؟ چوبین ۶- در پختن چه غذایی تبحر ندارید؟ املت آخه همیشه یا گوجه اش زیاد شده یا کم و یا بی نمک ۷- اولین واکنش شما...
6 تير 1392

تبریک میلاد نور

  السلام علیک یا صاحب الزمان(عج) صدف دین خدا را دُر یکدانه توئی قدمی رنجه نما صاحب این خانه توئی دگر بار نیمه شعبان، خجسته میلاد مولایمان فرا رسیده و باز دستهای خالی و چشم امیدمان به آستان پر مهر عطوفت آن یار مهربان یا صاحب الزمان گرچه شرمساریم، امّا تو را دوست داریم ما را بپذیر و وجودمان را به عنایتی و نگاهی بنواز       بر چهره پر ز نور مهدی صلوات بر جان و دل صبور مهدی صلوات تا امر فرج شود مهیا بفرست بهر فرج و ظهور مهدی صلوات اللهم عجل لولیک الفرج ...
2 تير 1392

ماجرای مامان جدید

سلام دخترم روز چهارشنبه وقتی از سرکار اومدم تارا و طاها هم خونه مامان جون بودن و با هم بازی می کردین بعد ناهار هم اصلا نخوابیدین تا ساعت ٧ که باید می رفتیم کلاس زبان.سر کلاس دو بار هم اومدی بهم گفتی مامان بد جور خوابم می یاد ولی دوباره برگشتی سر کلاست.بعد از کلاس هم کمی با ماشین بابای تارا دور زدیم و رفتیم خونه.موقع شام بود که گفتی مامان خیلی گرسنه ام منم سریع شام رو با ذوق و شوق آوردم که بخوری گفتی نه نمی خورم بعد شروع کردی  الکی داد و بیداد و گفتی خوابم می یاد منم فهمیدم داری از غذا خوردن در می ری دعوامون شد و جیغ و داد که من غذا نمی خورم سریع بردمت اتاقت که بخوابونمت مامان جون به صدای شما اومد خونمون و گفت بیا با هم بریم پایی...
1 تير 1392
1