اندر احوالات دخترم
سلام و صبحت بخیر به خانم خوشگله خودم روزها در پی هم می گذرند و روز از نو روزی ازنو.و هر روز برایمان تکرار روز قبل هستش. ملینا ناز منم روز به روز بزرگتر و بزرگتر می شه .با کلی شیرین زبونی هر روز صبح با هم می ریم آکادمی زبان ،خدا رو شکر همه چیز خوب پیش می ره .فقط با سرکار رفتن من مشکل داری و همش جلوی در کلاس با هم بحث می کنیم،همش بهم می گی مامان نرو سرکار ،مامان اگه نری من خوشحال می شم.از این حرفا .پیشم بمون ،امروز دیگه اونقدر گریه کردی که منم بغض کردم .دارم فکر می کنم که به حرفت گوش بدم یا نه . اخرش هم دیدم نمی تونم قانعت کنم دستت رو گرفتم که برگردیم خونه ،گفتی نه من دوست ندارم برم خونه...
نویسنده :
مامان
11:06