ملیناملینا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

عسل مامان و بابا

گرسنگی

1390/6/31 12:14
نویسنده : مامان
599 بازدید
اشتراک گذاری

 صبح که بردم بذارمت خونه مامان معصومه جون ،خواب بودی دلم نیومد بیدارت کنم تا خونه مامان جون هم خواب بودی منم اومدم سر کارت .عمه مریم می گفت ملینا گرسنش بود می گفت سوپ،سوپ بعد دیدی سوپ نیست گفتی نون نون .عمه هم برات چای شیرین درست کرده بود .صبحونتون کامل خوردی (آخه دخترم کم غذا می خوره) نوش جونت .

تا من از سر کار بیام دخترم هیچ اذیتی نکرده بود .همین که رسیدم به سمت من اومدی و بوسم کردی .قربون اون لبهای نازت برم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)