ملیناملینا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

عسل مامان و بابا

ملینا مهمون تارا و طاها

1391/1/26 9:00
نویسنده : مامان
1,005 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام عزیزم نازگلم و شیرین زبونم

صبح روز پنج شنبه خواب بودی که من اومدم سر کار و شما هم همچنان خوابیدی و ظهر هم که اومدم بازم خواب بودی و منم نهارمو خوردم وباید به یکی از شرکتها سر می زدم اخه تا تیر ماه من باید با شرکتهایی که قرارداد دارم رو کارهاشو تموم کنم به همین خاطر نتونستم ببینمت عصر که اومدم خودم بیدارت کردم و بهت گفتم که می خواهیم بریم خونه تارا و طاها .کلی خوشحال شدی و از جات بلند شدی و می گفتی بریم .بعد از عصرانه که سوپ بود آماده شدیم و با مامان جون و بابا جون و بابا هادی و من و شما رفیتم سمت بازار تا کمی هم خرید کنیم بعد از خرید رفتیم خونه تارا کلی با هم بازی کردین و تارا و طاها شیطون بلا  ،هم چه رقص کردی می کردن طاها که اصلاً کم نمی آورد و همش در حال رقص بود و با یک دستمال به دست ،دست تارا رو هم گرفته بود و می رقصیدشکلکهای جالب آروین

 و تو هم داشتی نگاه می کردی و می گفتی من بلد نیستم .بله خودم می دونم تو استعداد رقص رو نداری . و علاقه ای هم نداری که یه ذره خودت رو تکون بدی .ترجیح می دی تماشاگر باشی .بعد از شام هم باز باهم بازی کردین و دیگه آخر شب بود که هر سه تاتون هم خوابتون می یومد و برای هر چیز بهونه گیری می کردین که دیگه ما هم خداحافظی کردیم و بیایم که شما می گفتی نه نریم .وقتی رسیدیم خونه می خواستم بخوابونمت که خودم خوابم برده بود و شما هم برای خودت بازی می کردی .اما یه ذره بعد شما رو هم دیدم که خوابیدی .خوابهای خوشگل و ناز ببینی عزیز دل مامانی

 

168.gif

شکلکهای جالب و متنوع آروین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

بابا کامران
28 فروردین 91 9:20
سلام. مرسی که به ما سر زدید. ملینا جون رو هم ببوسید.
عمه ی لارا
29 فروردین 91 17:11
عزیزم ملینای کوچولو خیلی تو نازی ملوسی و یه مامان مهربون داری
عمه ی لارا
31 فروردین 91 10:48
مامان مهربون مرسی به ما سر میزنی دختر گلتو ببوس