از طارم تا ساحل گیسوم
سلام ناناز مامان عزیز دل مامان
روز پنج شنبه عمو منصوری زنگ زد و گفت اگه مایل باشید فردا با هم باغ بریم ما هم که از خدا خواسته قبول کردیم و وسایل ناهار و عصرونه رو آماده کردیم و برای شما هم لباس گرم اماده کردم که نکنه بارون بباره و گلم خیس بشه .
صبح روز جمعه ساعت 8 عمو منصوری و خاله زهرا اومدن دنبالمون و سوار ماشین شدیم و به مقصد جاده طارم که یکی از خوش آب و هواترین منطقه شهرمون هست رفتیم وای به قدری آب و هوا عالی بود که نگو فقط دوست داشتی به طبیعت سر سبز خدا نگاه کنی کوههای بلند سرسبز واقعاً عالی بود چه خلقت با شکوهی .
وسط کوهها پر از برف که با دیدن آفتاب برفها آب شده و از زیرشون آب راه باز شده و وارد رودخانه ته دره می شد .کوههای خان چایی رو که رد کردیم وارد شهرستان طارم شدیم که هوا تقریباً شرجی بود ولی واقعاً دیدنی درختهای انار تازه گل باز کرده و درختان زیتون هم که کل شهرستان طارم را گرفته .از دیدن این منظره ها واقعاً لذت می بردیم و بیشتر از ما ، شما هم لذت می بردی و می گفتی خدای من چه خوشگله ما هم از خنده می مردیم.
عسکهای جاده طارم
آفتاب می خورد به چشمت منم جلوت وایسادم و عکس گرفتم اینم سایه منه
بعد از اینکه شهر آب بر رو رد کردیم توی نزدیکی یکی از روستاها منظره واقعاً عالی بود برای صبحانه انتخابش کردیم کنار رودخانه بزرگ که با دیدن آب می گفتی ووااای آب ببین هر کاری کردم پاهاتو بزنم به آب قبول نکردی و می گفتی نه سردم می شه.فدات بشم که اینقدر مواظب خودت هستی.
از روستاهای طارم
بمیرم خیلی گشنته که به لباست پناه آوردی
صبحونه رو خوردیم و تو هم از دور یه الاغ رو دیده بودی و همش صدا می زدی الاغ کجایی؟ هر چند دیدن این الاغ به نفع من بود چون تونستم بهت صبحونه بخورونم.بعد از صبحونه بابا هادی و عمو منصوری گفتن چه کنیم ؟می گم منظره ها به قدری زبیا بود که دوست نداشتیم از دیدن بقیه جاها بی نصیب بمونیم ترجیح دادیم به مسیر ادامه بدیم و بریم بندر انزلی و ساحل گیسوم.ساعت 11 بود که قصد کردیم بریم اونجا .دوباره سوار شدیم و به سد منجیل رسیدیم .ملینا به قدری ذوق زده شده بودی که با هر آهنگی یه سر و صدایی راه می نداختی که بیا و ببین .می گفتی ایجا چقدر قشنگه .سد منجیل هم که تا پارسال چندان آبی نداشت هزاران ماشالله امسال عوض در اومده بود و از روی پل کم مونده بود سرازیر بشه واقعاً عالی بود .
سد منجیل
بعد ازمنجیل وارد رودبار شدیم ولی چون می خواستیم سریع به انزلی برسیم زیاد تو مسیر نگه نداشتیم .از رودبار هم به رشت و بعد انزلی که تو هم دیگه خواب بودی تو انزلی هم کمی توقف داشتیم و بعد هم به سمت ساحل گیسوم حرکت کردیم .تو انزلی هم تازه داشتن برنج می کاشتن خانمها و آقایون باهم کار می کردند منظره های زیبا از نشا کاری برنج و کار در کنار هم.
وارد جنگلهای گیسوم شدیم درختهای سر به فلک کشیده و تو در تو و زمین خیس که نمی تونستی جا پیدا کنی .اما جایی رو پیدا کردیم و توقف و بعد بساط ناهارو آماده کردیم و ناهار هم جوجه بود .یه ذره هم از شیطنتهات بگم که خنده داربود:
تو مسیر که می یومدیم وقتی وارد تونل می شدیم دست می زدی و جیغ می زدی و کلی شادی می کردی و ما هم شما رو همراهی می کردیم.
عمو منصوری از اون طرف آب یه ظرفی رو انداخت به سمت خاله زهرا که برگشتی بهش گفتی عمو کار بدی کردی بذار بابا بیدار شه می گم باهات دعوا کنه .ما که داشتیم به این حرف می خندیدیم دیدم رفتی پشتم قایم شدی و گفتی مامان از عمو منصوری خجالت می کشم.
بابا و عمو که داشتن جوجه رو کباب می کردن اونور آب بودن که می گفتی منم گوشت می خوام بعد بابا رو صدا زدی بیا کمکم کن منم بیام اونور تا گوشت بخورم.
بعد از خوردن ناهار پیش بابا خوابیدی خاله زهرا گفت ملینا خوابت می یاد تو هم گفتی بله ، بعد عمو رو صدا زدی عمو بیا پای منو بخارون.ووواااای خاله زهرا از خنده روده بر شده بود گفت بهمن بیا تورو کلفت می خواد.
بعد هم رفتیم یه کلاه خوشگل برات خریدم بعد به سمت دریا رفتیم تو هم که وقتی نوزاد بودی اومده بودیم و مسلماً چیزی یادت نمی یومد با دیدن دریا با دستت اشاره کردی وای خدای من چقدر آب!!!!!!!!!!!!!!!
دخترم تا به حال این همه آب رو در یک جا ندیده بود خوب بهش حق بدین.
کلی بازی کردی و یه اسب هم که اونجا بود و سواری می داد دوست داشتی که سوارش بشی این اسب هم که هر دفعه از جلوی ما رد می شد ، شما می گفتی الاغه اومد .آخرش گفتم ملینا این که الاغ نیست الان اسبه بر می گرده با یالش می زنه می گه چرا کلاس منو می یاری پایین من اسبم که همه به حرفم خندیدن.بعد هم سوار اسب شدی و با صدای بلند می گفتی منو ببیند من سوار اسب شدم و همه هم بهت نگاه می کردن.
دیگه هوا داشت تاریک می شد که باید برمی گشتیم سوار شدیم و به سمت شهرمون حرکت کردیم حیف که دیگه نمی شد مناظر زیبا رو دید فقط می تونستی مغازه های کنار جاده که با لامپ های بزرگ روشن کرده بودن و مسافر ها رو جذب خود می کردن رو دید.حیف حیف
جنگل گیسوم
ساحل گیسوم
از رودبار تا ورودی گیلوان ترافیک سنگینی بود و منم می گفتم تا می تونید از این ترافیک و ماشینها و نورها استفاده کنید که الان وارد مسیر تنگ و تاریک و وحشتاک و پیچ در پیچ و دره های خطرناک وارد می شیم و واقعا هم همینطور بود .جاده طارم خلوت و فقط هر از چند گاهی یکی و دوتا ماشین از دور دیده می شدن .جاده ای که داری طی می کنی یه دفعه سر بالا و یک پیچ تند 180درجه رو می بینی و کل حواست باید جمع باشه که از روبرو ماشین نیاد.با اینکه خیلی ترسناک بود ولی عادت کردیم و این جاده رو خیلی دوست داریم .
ساعت 1:15 نصف شب بود که به خونمون رسیدیم وشما هم خواب بودی.
یه چیزی هم بگم که به دلیل اینکه دوربین همراهمون نبود فقط تونستیم با موبایل عکس بگیریم .