ملیناملینا، تا این لحظه: 14 سال و 13 روز سن داره

عسل مامان و بابا

تعریف اولین خواب

1391/3/27 21:19
نویسنده : مامان
528 بازدید
اشتراک گذاری

 

دیشب که شب بخیر گفتی و برات قصه تعریف کردم خوابت برد و منم اومدم تو اتاق خودمون خوابیدم نصف های شب بود که با صدای جیغ پی در پی شما از خواب پردیم و مثل جت خودمونو به اتاقت رسوندیم بیدار بودی و بغلت کردم و نازت کردم که نترس ما پیشتیم آروم شدی و بابا برات آب آورد و خوردی و بعد ازت پرسیدم دخترم خواب دبدی گفتی آره گفت چی دیدی؟ توضیح دادی که لاک پشت دیدم تو دستشویی بود و بعد فکر کردی و دیگه حرفی نزدی و آروم شدی منم دیگه چیزی نپرسیدم که دوباره به یادت بیاد.پیشت خوابیدم تا دوباره خوابت برد.تازه متوجه شدم که موقعی که داشتم به اتاقت می دویدم پام به لبه تخت خورده و زخمی شده اما فدای سرت .عزیزم خیلی ناراحت شدم که چرا همچین خوابی رو دیدی .امروز عصر هم داشتی به همه می گفتی که خواب دیدی که لاک پشت می خواست منو بخوره اما ما باهم دوست نبودیم .نمی دونم منظورت چی بود از اینکه با هم دوست نبودیم.فدات بشم عزیزم نگرانم کردی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

❤。★مامان رضا جون★。❤
28 خرداد 91 9:52
الهی فدات بشم نبینم ناراحتی
amme maryam
29 خرداد 91 20:59
vay amme ghorbonet bere elaaaaaaaaaaaaaaaaahi k khabe bad didi.ammat doret begarde jigaram
الهه مامان یسنا
31 خرداد 91 12:33
آخی نازی!! چرا خواب بد دیدی عزیزم؟؟ یسنا هم دیشب خواب بد دید و جاش رو خیس کرده بود البته یسنا رو عمه اش ترسونده بودش


نمی دونم خاله .اما منو عمه ام نترسونده .آی عمه چرا یسنا جونم رو ترسوندی؟