تعریف اولین خواب
دیشب که شب بخیر گفتی و برات قصه تعریف کردم خوابت برد و منم اومدم تو اتاق خودمون خوابیدم نصف های شب بود که با صدای جیغ پی در پی شما از خواب پردیم و مثل جت خودمونو به اتاقت رسوندیم بیدار بودی و بغلت کردم و نازت کردم که نترس ما پیشتیم آروم شدی و بابا برات آب آورد و خوردی و بعد ازت پرسیدم دخترم خواب دبدی گفتی آره گفت چی دیدی؟ توضیح دادی که لاک پشت دیدم تو دستشویی بود و بعد فکر کردی و دیگه حرفی نزدی و آروم شدی منم دیگه چیزی نپرسیدم که دوباره به یادت بیاد.پیشت خوابیدم تا دوباره خوابت برد.تازه متوجه شدم که موقعی که داشتم به اتاقت می دویدم پام به لبه تخت خورده و زخمی شده اما فدای سرت .عزیزم خیلی ناراحت شدم که چرا همچین خوابی رو دیدی .امروز عصر هم داشتی به همه می گفتی که خواب دیدی که لاک پشت می خواست منو بخوره اما ما باهم دوست نبودیم .نمی دونم منظورت چی بود از اینکه با هم دوست نبودیم.فدات بشم عزیزم نگرانم کردی.