تولد نیما جون
سلام سلام
روز دوشنبه که عید مبعث هم بود تولد پسر دایی نیما هم بود که برای شام دعوت بودیم ،از عصر می گفتی که بریم تولد نیما دیگه .آخرش هم خوابت برد و موقعی که می خواستیم بریم شام ، شما خوابت برد و چون دیر خوابیده بودی بیدارت نکردم و همونطوری بردمت مهمونی اما تو مسیر بیدار شدی و به محض رسیدن به خونه نیما سوار ماشینش شدی و بازی کردی و بعد هم که وقت شام بود و گفتی حالا باید شام بخوریم "اونم کی تو بگی که شام بخوریم" شاخ دراوردم گفتم الانه که همه غذاهارو بخوره اما نه اشتباه می کردم همش سه چهار لقمه خوردی. بعدش هم که النا اومد و دیگه جمع شلوغها کامل شد و بعد هم که همش می گفتی ناری ناری بذارین من برقصم اما با آهنگ های دیگه هم می رقصیدی و همش وسط برای خودت می چرخیدی کمی هم خجالت می کشیدی و دستتو رو صورتت می آوردی .کلی رقص و بازی و شیطنت و کیک تولد و عکس و رقص و کلی خوش گذرونی. واقعا به همه خوش گذشت دست دایی و زن دایی درد نکنه .اینم از عکسای تولد برو پایین الهی قربون تک تک این عکسات برم مننننن.
پویا و نیما و ملینا خانم
خواهشاًکمی دوربین رو هم دریاب چشت همه جا هست الا دوربین
از راست :ماهان ،پویا،نیما ، ملینا و علی
النای ناز و شیطون
وای این عکسایی که تو خونمون انداختیم خودت ازم خواستی که ازت عکس بگیرم و ژستهایی هم که گرفتی خودت این ژست ها رو گرفتی .