ملیناملینا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

عسل مامان و بابا

دو روز مهمون خونه مامان معصومه

1391/4/28 10:36
نویسنده : مامان
549 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام به دختر خوشگل و دوست داشتنی خودم

بالاخره تونستم بیام و خاطراتت رو ثبت کنم آخه دیگه تیر ماه هم تموم شد و منم راحت شدم.

تو هفته ای که گذشت زیاد اتفاق خاصی نیفتاد و همش تو خونه بودی و عصرها باهم به پارک می رفتیم.تاروز سه شنبه که صبح زود بیدار شدم و آماده کردمت تا ببرم خونه مامان معصومه سرراهمون یه سر  به پارک سر خیابون رفتیم و برات که عدسی درست کرده بودم خوردی و بعد رفتیم خونه مامان جون ،عمه مریم هم که دیگه نگو عاشق تو تا تو رو دید ش کلا پرید و چون بهانه می گرفتی که منم نرم سر کار عمه مریم هم آماده شد تا ببردت پارک و من به زور تونسم جیم شم و برم سرکار ام با نیم ساعت تاخیرکه مدیر محترم اداره به محض ورودم به اتاق احضارم کرد و ساعتش رو بهم نشون داد و انگار که خودم ساعت ندارم بهم گفت خانم شما خودتون که مسئول کنترل پرسنل هستی خودت چرا دیر کردی منم گفتم مگه مسئولین دل ندارن خندید و چیزی نگفت و رفتم به کارهام رسیدم و بعد هم موقع ظهر منم اومدم خونه مامان جون و کلی از دیدنم و خوشحال شدی و بعد ناهار استراحت کردیم و عصری با عمه مر یم رفتیم بیرون خرید کردیم برای دکور آشپرخونه سه تا مجسمه خریدم و بعد هم اومدی خونه هر وقت هم منو و مریم باهم بیرون بریم تا ولخرجی نکینم به خونه برنمی گردیم. خسته وکوفته اومدیم عمه لیلا و سارا هم اومدن کلی بهمون خوش گذشت در ضمن مامان معصومه هم برای عروسکت لحاف و دشتک و بالش درست کرده که عکسشو برات می ذارم

دست مامان جون هم درد نکنه که برامون زحمت کشیدن.شب هم دیگه خیلی خسته بودیم اومدیم خونه و خوابیدیم

صبح هم دوباره بیدارت کردم تا ببرمت خونه مامان معصومه اما اینبار به عمه مریم گفتم که آماده شه تا بریم دنبالش و بریم پارک سمت اداره ما. شما رو کنار پارک پیاده کردم و خودم رفتم اداره تا کارهامو انجام بدم و قرار بود که یه سر به دارایی و بیمه هم برم و سر راهم شما رو هم به خونه برسونم .کارهامو انجام دادم و اومدم دنبالتون و بردم خونه باز هم بهونه می گرفتی که نه نرو دیگه نمی دونم باید چیکار کنم شما دیگه باید بدونی که دیگه نباید بهونه بگیری .باید بفهمی که مامان و بابا هر روز صبح باید برن سر کار باید قبول کنی که من تا نصف روز نمی تونم باهات باشم.دخترم دوستت دارم

یه روز که داشتم می رفتم سرکار،از خواستی که نرم دلم آتیش گرفت طرز بیانت طوری بود که اشکای چشاتو که دیدم خودم هم اشک ریختم .کاش اون لحظه می تونستم از اشکای چشات که گلوله شده بود و کنار چشمت وایساده بود عکس بگیرم .دخترم عاشقانه می پرستمت.

 

این گلهای خوشگل هم تقدیم به خاله باران خوشگل که همیشه جویای حال ما هست.

 

  

 

اینم کادوی عمه مریم

 

دست مامانی درد نکنه

 

 

ملینا جونم در شهربازی تو صف ماشین سواری

 

 

 

 

 

به وقت تنهایی شیطونیهات گل می کنه

 

در حال فرار از عکس گرفتن

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

شبنم
31 تیر 91 0:01
سلام مامان ملینا.ممنون که به یادم بودید و ممنون به خاطر جز قران.تمام تلاشم رو کردم تا قبل از شروع ماه مبارک رمضان،خودمو برسونم و در مورد جز قرانم بهتون اطلاع بدم.
راستش روزی که در مورد ختم قران بهم خبر دادید،من فکر کردم یک جز برای هر نفر انتخاب می کنید و ترجیح هم می دادم که جز من نه یا ده یا یازده باشه که با قران خوندن روزانه خودم هماهنگ بشه.راستش مامان ملینا،از اونجایی که من همیشه یه خورده به تلفظ های عربی گیر می دم!!و بهشون حساس هستم،به کم سرعت قران خوندنم یواشه و این هست که معمولا نمی تونم یه جز قران رو تو یه روز بخونم و جز اون ممکنه توی ماه رمضان،باز ما چند روزی نباشیم و به خاطر همین من از خوندن هر روزه یه جز عقب می افتم.این هست که خواستم اگر ممکن باشه،همون جز ده رو که برام انتخاب کردید بخونم،اما توختم قران روزانه تون نباشم.اخه می ترسم ختم شما رو هم به بهم بریزم و گردنم بمونه.اما جز ده رو حتما می خونم.بازم ممنونم که به یادم بودید.ای شالله خدا از همه دوستان قبول کنه.

خواهش می کنم عزیزم من خودم ختم روزانه شما رو به عهده می گیرم .اخه با اینکه سه دور ختم ثبت نام شد ولی باز کسانی بودند که می خوتستند و خود من نتونستم باشم ولی این توفیق دوباره نصیب خودم شد.ممنون که اطلاع دادی

ماماشهین
31 تیر 91 17:03
سلام خسته نباشی..... عکسها ونوشته هات خیلی جالبند .من خیلی خوشم اومد ....از مادربزرگ مهربونم بابت لحاف وتشک ومتکا تشر کنید.... ودر ضمن ماه رمضان،هم مبارکتون باشه . من تلاوت ،قرآن را شروع کردم باتوکل به خدا ملینا جان روببوس به وب منم قدم رنجه کنید تشریف بیارید ونظرات خوبتون رو برام مرقوم فرمایید......
علی بالام
3 مرداد 91 11:09
سلام به مامان ملینا
ازاینکه از وبلاگ پسرم بازدید کردید خیلی متشکرم
ماشالله دختر خیلی ناز وزیبایی دارید خدا حفظش کنه اگه خواستین لینکم کنین خوشحال میشم


ممنون که بهمون سر زیدن ادرس ندارم خانمی
فروشگاه اینترنتی پوشانا کار دست
3 مرداد 91 16:53
سلام من جواب شما رو دادم مگه نه؟هر چی فکر میکنم یادمنمیاد الان داشتم بعضی پیغاما رو پاک میکردم به پیغام شما رسیدم! اصلا یادم نیست که چی می خواستید!
خاله باران
4 مرداد 91 23:36
دست مامان جون درد نکنه....