حرفهای شیرین تر از عسل
سلام عزیزم نا گفته ها زیاد و ذهن مامان کم حافظه .
خیلی شیرین زبونی می کنی و با حرفهایی که می زنی ما را متعجب می کنی که این ملینا چند سالشه؟
دیروز با هم داشتیم برنامه کودک تماشا می کردیم که بهم می گی مامان به من نگاه کن ،نگاهت کردم و دو دستت رو آوردی جلوی صورتم و رو گونه هام گذاشتی و بعد می گی آخه چرا منو اذیت می کنی .چشمم روشن از کی تا حالا من شما رو اذیت می کنم دینا برعکس شده ،شلوغ کاری که می کنی بریز بپاش هم که می کنی آخرش هم من شما رو اذیت می کنم.
دستت رو دور گردن بابا هادی انداختی و می گی مهربونم عزیزم بیا بیینمت .بابا رو می گی از خوشحال تو فضا سیر می کرد.خدا شانس بده
بدو بدو اومدی پیشمون ،من و بابا داشتیم با هم صحبت می کردیم که یهو وسط حرفمون با انگشت اشاره بهمون می گی منو ببیند در ضمن چشات هم یه طرف می کشی و می گی با هم دعوا نکنید دعوا کار بدیه .خوب اونم با صدای بلند خوب من و بابا هم گفتیم ما کی باهم دعوا کردیم می گی گفته باشم دیگه .ای خدا
با بابا جون رفته بودی خونه عموی من ، وقتی اومدی بغلم کردی و منم گفتم آخه دخترم کجا بودی دلم برات تنگ شده بود چرا منو تنها گذاشتی گفتی آه اومدم دیگه غصه نخور باشه عزیزم.بعد اونقدر منو بوس کردی که بابا هادی حسادتش گل کرده بود و می گفت مادر و دخترو ببین چی برا هم نوشابه باز می کنن.
یه اهنگ هستش که من همیشه با خودم زمزمه می کنم و نمی دونم هم از کیه و من از کجا یاد گرفتم اونم اینه :منتظر زنگتم یه دنیا دلتنگتم .تو هم یاد گرفتی و می خونی و می گی :منتظر زنگتم یه دینا زنگتم .
اگه دوست نداشته باشی به کسی سلام بدی قبلش با هام هماهنگ می شی و بهم می گی که مامان من نمی خوام سلام بدم ،یعنی اصرار نکنی.ولی خودت اگه صلاح بدونی سلام می دی نمی دونم این دیگه چه جورشه.