ملیناملینا، تا این لحظه: 14 سال و 12 روز سن داره

عسل مامان و بابا

ملینا جونم تب کرده

1391/5/9 9:37
نویسنده : مامان
501 بازدید
اشتراک گذاری

 

صبح که پیش بابا هادی موندی منم اومدم سرکار بابا بهم زنگ زد که ملینا تب داره و بهش استامینوفن دادم نگران شدم ولی چون بابا پیشت بود خیالم راحت بود.

ظهر که اومدم خونه تقریبا حالت خوب بود و ناهار هم نخوردی و خوابیدی و منم باید می رفتم نمایشگاه اخه نمایشگاه طرح ضیافت بود و ما هم یه غرفه داشتیم و امروز نوبت من بود که باید می رفتم اما وقتی دیدم خیلی تبت بالاست نرفتم تبت رو 40 بود سریع با بابا هادی بردیمت دکتر و گفت که ویروسه و کمی هم گلوش التهاب داره .اونقدر بی حال بودی که رو دستم خوابیده بودی و ازت پرسیدم مامانی گفتی بله مامانی گفتم حالت چطوره به حالت ناراحتی گفتی خوبم مامان .داشتم اتیش می گرفتم چشام پر از اشک شده بود .

یاد بچگی های خودم افتادم که وقتی مریض می شدم هیچ وقت ناله نمی کردم ولی وقتی ازم می پرسیدن (مخصوصا بابام ) حالت چطوره هیچی نمی گفتم و فقط گریه می کردم .

بعد از دکتر هم پاشوبت کردم و کمی تبت پایین اومد اما بازهم بالا رفت و مجبور شدم از شیاف استفاده کنم و برات هم سوپ آماده کردم ولی اصلا لب نزدی و گرسنه خوابیدی نصف شب بازهم تبت بالا رفته بود و قطره استامینوفن رو دادم و آروم شدی .و خوابیدی

خدایا تو هیچ خونه ای هیچ بچه ای مریض نشه الهی آمین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان عسل
9 مرداد 91 9:43
ملينا جونم انشالا زود زود خوب شي و ديگه هيچ وقت هم تب نکني مامان ملينا جون حق داري آدم ناراحت ميشه ولي نگران نباشين زود خوب ميشه عسل هم هفته پيش گلوش ملتهب بود و کمي بيحال ولي خداروشکر زود خوب شد

ممنون عزیزم که بهمون سر زدین
❤。★مامان رضا جون★。❤
9 مرداد 91 10:33
ای جونم ملینای من کاشکی پیشتون بودم ملینام رو بغل می کردم دلشوره افتادم
مامان رها
11 مرداد 91 15:26
بلا به دور خاله جون نبینم مریضیت گلم