ملیناملینا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

عسل مامان و بابا

بهونه هاب الکی

1391/5/10 1:23
نویسنده : مامان
489 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختریم

امروز صبح مجبور بودم برم سر کار تا ساعت 10:30 تو اداره بودم و بعدش بابا هادی زنگ زد و گفت که حالت اصلا خوب نیست و غدا هم نمی خوری.سریع خودم رو به خونه رسوندم دیدم داری گریه می کنی و گفتم آه ببین چه زود اومدم جالا بیا غذا بخور دیدم بازم نمی خوری متوسل به این شدم که اگه نخوری بر می گردم سر کارم ،تا اینو شنیدی سریع چایی و نون رو خوردی کمی حالت بهتر شد و شربتت رو هم دادم و آروم شدی برای ناهار هم سوپ دادم بیشتر از 6 قاشق هم نخوردی و بعدش همش فیلم تام و جری رو که برات دانلود کردم رو نگاه کردی و چندین بار نگاه کردی و بعدش هم خوابت برد تا عصر که باز هم بیدار شدی و تام و جری نگاه کردی نزدیک افطار بود که بهونه پارک رو گرفتی بهت قول دادم که بعد افطار ببرمت پارک .اما نفهمیدم چه جوری افطار کردم همش بهونه گیری می کردی دیگه اعصابم خورد شده بود .آماده شدیم و رفتیم پارک کلی بازی و شادی دیگه خیلی دیر وقت بود سوار ماشین شدیم و باز بهونه گرفتی که خونه نریم وای تو ماشین فقط گریه کردی بعدش همش می خواستی بیای بغلم منم که داشتم رانندگی می کردم هر چی بهت می گفتم نمی شه بگیرم بغلم.اگه بغلت کنم اون شانسی که من دارم پلیس جلومون سبز می شه اما کو گوش شنوا وای وای کلی غر زدی و گریه و جیغ ، که دیگه از کوره در رفتم و دعوات کردم و کفتم که دیگه نمی یارمت پارک ،دیگه دوستت ندارم .برای هر چیزی بهونه می گرفتی وای که دیگه خسته شده بودم .در خونه رو که باز کردم آروم شدی و لباسهاتو عوض کردم اما دیگه باهات حرف نزدم که بهم گفتی مامان برو برام بالش و پتو بیار تا تام و جری نگاه کنم منم به حرفت گوش ندادم چند بار تکرار کردی دلم طاقت نیاورد و بهت گفتم آخه مگه تو حرف منو گوش می دی که من حرف شما رو گوش بدم گفتی آخه من چیکار کنم ؟ گفتم هیچی بی خودی چرا گریه می کنی چرا بهونه می گیری ؟ زود بهم گفتی ببخش مامان جونم ببخش .گفتم بازم تکرار می شه گفتی آره از خنده نمی دونستم چیکار کنم که گفتی مامان خندیدی.بعدش برات بالش آوردم و خودم هم رفتم قرآن بخونم که دیدم اومدی پیشم و وایسادی و همش به من نگاه می کردی ،احساس کردم که از کارهایی که کردی ناراحتی و اومدی از دلم در بیاری و واقعا هم همینطور بود .بهم گفتی مامان بذار بوست کنم .منم گفتم پس بذار منم تو رو بوس کنم همدیگرو بوس کردیم و بعدش که خیالت راحت شد رفتی دوبار سراغ تام و حری و الان هم داری نگاه می کنی و منم از فرصت استفاده کردم تا بیام پای نت و.دخترم دوستت دارم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

خاله باران
10 مرداد 91 21:56
الهی قربونت برم. مامان ببخشش خوب...
خاله باران
10 مرداد 91 21:57
قول می ده تکرار بشه...


باشه خاله باران تو هم از ملینا جونم دفاع کن.مگه نبینمت
مامان رها
11 مرداد 91 15:24
سلام زهرا جون عزیزم خیلی دلم براتون تنگ شده خیلی خیلی وای نمدونی عکس ملینا رو که دیدم دلم ضعف رفت واسه این جیگر خانوم بیمعرفت قرار بود بیای خونه ما پس چی شد ؟
مامان سویل
12 مرداد 91 9:57
الهی این ملوسک ما ناراحت نشه ها مامانی قول میده ببخشه
آواز قو
13 مرداد 91 14:52
ملینا جون ......بفرما ی ذره فیگور ......مامانش براش اسفند دود بده......