خوب شد که نرفتی
سلام عزیزم
دیشب که مامان معصومه و بابا ناصر و عمه مریم خونه ما بودن کل خونه رو ریختی بهم و اسبا ب بازیهاتو رو زمین ریختی و بازی کردی و همچینین کمی هم سرما خورده بودی و اما شیطنت هاتم ادامه داشت و موقع خداحافظی رفتی بغل عمه مریم و به من گفتی که من می رم خونه مامان جون ،منم گفتم که اگه بری من تنها می مونم گفتی که غصه نخور بهتون زنگ می زنم خوب .منم ناراحت شدم و گفتی نه عمه می رم بغله مامانم .وای فدات بشم عزیزم اخه من شبا رو بدون تو نمی تونم بخوابم مرسی که نرفتی واالا تا صبح گریه می کردم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی