شهربازی و کمر درد من
سلام دختر گلم
تو این چند روزی که گذشت خبر خاصی نبود تا شب جمعه که با عمه لیلا و عمه رویا و بچه هاشون و مامان معصومه رفتیم شهربازی هوا هم که دیگه سرد شده و لباس گرم بچه ها رو شد و شما و بقیه بچه ها به تمام وسایل های بازی که تو شهربازی بود سوار شدین کلی خوشحال و شاد بودین که در کنار هم و سوار وسایل بازیها شدین اما وقتی بغلت کردم دستات یخ شده بود و کمی تو بغلم نشستی گرمت شد و دوباره رفتی دنبال بازی . اما کمی سرما خوردی و بازم آبریزش بینی .
منم که چند روزی بود که کمر درد داشتم رفتم دکتر ، بهم گفت که علائم دیسک کمر هست باید فیزیوتراپی بری تا خوب بشه ،وسایل سنگین نباید بردارم .یکی از این وسایل سنگین شما هستی خانم کوچولوی من ، که اصلا دوست نداری با پای خودت راه بیای و همیشه بغلم هستی .
وقتی فهمیدی که کمرم درد می کنه و یه آمپول هم جلوی چشای خوشگلت خاله پری بهم زد ، دیگه بغلم نمی یای و ازم می پرسی مامانی کمرت درد می کنه منو بغل کردی .فدات بشم که ناراحتی از اینکه از بغل کردن تو بوده .به من می گی دیگه بغل نمی یام خودم می خوام راه برم اخه تو کمرت درد می کنه و خاله پری آمپول می زنه منم دوست ندارم تو آمپول بخوری.فدای تو بشم که دوست نداری من آمپول بزنم.
دیروز هم پیش من خوابیدی و به بابا می گی ،بابا هادی منم کمرم درد می کنه آخه مامان رو گرفتم بغلم.بابا هم گفت بیا کمرت رو مالش بدم خوب بشی .هیچی دیگه بابا هادی هم داشت کمرمنو مالش می داد هم کمر شما رو .