تو نمی تونی
سلام عزیز دل مامان زهرا
دخترم چند شب پیش که با خاله پری رفته بودی خونشون از عصری مهمون خاله پری بودی تا شب ساعت 1 ، خاله پری می گفت ملینا شکلات کاکایویی خیلی می خورد 5 الی6 تا خورده بود که امیر بهش گفت ملینا کم بخور نمی تونی شام بخوری ،تو هم به امیر گفتی نه می خوام بخورم امیر هم گفته نخور دعوات می کنما!!!!!!!! تو رو می گی از بس که امیر بهت هیچی نگفته و همیشه باهم خوب بودین به حالت بغض به امیر گفتی :تو نمی تونی تو نمی تونی ، پری می گفت : چشاشم باز کرده بود و یه طرفه و همش می گفت تو نمی تونی وای وای !!!!!
دخترم امیدوارم که هیچ موقع به خاطر چیزهای کوچک عصبانی نشی و خودت و دیگران رو ناراحت نکنی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی