ملیناملینا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

عسل مامان و بابا

اومدم با خبرهای خوش

1391/7/16 11:39
نویسنده : مامان
426 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام دختر گلم

تو این هفته به قدری سرم شلوغ بود که نمی تونستم به وب سربزنم اما حالا که اومدم دست پر اومدم و همش هم خبرهای خوبه

تو این هفته مامان معصومه و بابا ناصر جون و عمه مریم و عمو مهدی به سفر کربلا رفتن و دلمون هم براشون خیلی تنگ شده

خبر بعدی هم اینکه :

من دارم بالدیز(خواهر شوهر)می شم

 وای خدای من برای اولین بار برای دایی محسن بعد از ماه رمضون رفتیم خواستگاری و دو روز پیش جواب بله رو بهمون دادن و خیلی خوشحال هستیم و من می خوام خواهر شوهر بازی دربیارم و ای خدای من .

ملینا جون تو هم همش می گی بریم به عروس بگیم بیاد باهم برقصیم.امروز هم دایی محسن و سهیلا جون رفتن برای آزمایش و تدارک بقیه برنامه ها .ان شالله که خوشبخت بشن.

دوستم معصومه(مامان والا) از شیراز اومده بود قزوین پیش مادرش که با هم رفتیم روز پنج شنبه آوردیم زنجان و دو رو ز هم پیش ما بودن و دو ساعت پیش دوباره به قزوین برگشت امیدوارم تو این مدت که پیش ما بود بهش خوش گذشته باشه.

منم کمی سرما خورده بودم ولی الان خوب شدم و در ضمن کامپیوترم هم خراب شده بود و بعد از یه هفته تونستم درستش کنم و دوباره بهت سر بزنم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان رضا جونی
16 مهر 91 16:37
السلام علیکم و رحمه اله و برکاته
سلام به دوست خوبم
اونجا که به ترکی گفتی خواهر شوهر داری می شی
من اشتباه خوندم که یعنی داری باردار می شی و مادر شوهر
وای نمی دونی برای یک لحظه انقده خوشحال شدم

و عليكم السلام
مليحه جون دارم خواهر شوهر مي شم
مانی محیا
29 آبان 91 8:32
تو خواهر شوهر خوبی میشی مطمئنم.. ایشاله خوشبخت بشن برای دایی جون وحید ما هم دعا کن بعد محرم یه دختر خوب پیدا بشه..لباس عروس خانم کوچولو هم یادت نره


ممنون عزیزم .ان شالله برای دایی وحید هم یه دختر خوب پیدا می کنید زیاد هم عجله نکنید ببینید قسمتش کیه.لباس عروسش رو هم برای عروسی اماده می کنم .