ملیناملینا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

عسل مامان و بابا

عمه مریم از کربلا اومد

1391/7/22 9:59
نویسنده : مامان
507 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم صبحت بخیر

روز پنج شنبه صبح ساعت ٦مامان معصومه و بابا ناصر و عمو مهدی و عمه مریم از کربلا اومدن و چون من سر کار بودم سر ظهر رفتیم خونشون و راستش رو بخوای دلم برای همشون تنگ شده بود وقتی عمه مریم رو بغل کردم خیلی اروم شدم .ناهار رو خوردیم و بعدش اومدیم خونه شما کمی استراحت کردی و دوباره آماده شدیم و رفتیم خونه مامان معصومه که خاله های بابا هادی و دختر خاله هاش هم بودن و کلی بهمون خوش گذشت در ضمن سوغاتی هامون رو هم گرفتیم .دست همگی درد نکنه که به هر مسافرتی چه زیارتی چه سیاحتی باشه برای هممون سوغاتی می یارن .

صبح روز جمعه هم بابا هادی زودتر رفت که قرار بود گوسفند قربونی کنند و من و شما هم خونه موندیم تا خونه رو تمیز کنیم و بعدش بریم.تا ساعت دو داشتم خونه رو تمیز می کردم و بعدش هم آماده شدیم و رفتیم خونه مامان معصومه .بعد از ناهار عمه مریم بهت گفتش ملینا بیا بریم بخوابیم گفتی که نه خدا اونایی رو که ظهر بخوابن رو دوست نداره تعجبببخشید دخترم این حدیث از کی بود؟؟؟؟متفکر

جالب اینکه که بعد از این فتوا خودت زودتر از بقیه خوابت برد.خمیازهو بعدش هم که رفتیم خونمون و دختر خاله سمیه خونه مامان جون بود که به خاطر نزدیکی بله برون دایی محسن همه داشتن می رقصیدن .تو هم که از دور تماشا می کردی و اصلا هم بلد نیستی برقصی خجالت

منم که کلی بالا و پایین پریدم و الان پاهام درد می کنه فکر کنم دیگه پیر شدماوه

بعدش دوباره اماده شدیم و به سالن غذا خوری که مامان معصومه شام کربلا می دادن رفتیم.

تازه بابا هادی هم دو روزه که مریض شده و حالش اصلا خوب نبود آخه مسموم شده بود فکر کنم از شیر کاکایویی بود که خورده بود.حتی برای شام مامان جون هم نیومد و تو خونه موند و خاله پری بهش سرم زد .شما هم که تو دست بابا سرم رو دیدی گفتی وای بابا چی شده می گم که بابا مریض شده می پرسی فشارت چنده گفتم که ٢ بعد از چند دقیقه اومدی دوباره پرسیدی فشارت چنده می گم ٨ می گی خوبه داری خوب می شی.دستای بابا رو می بوسیدی و می گفتی صد بار گفتم نرو بیرون ماشین می خوره بهت .آه دیدی مریض شدی .

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان پارسا
22 مهر 91 10:01
سلام خیلی قشنگ شده میشه راهنمایی کنید اون انیمیشن های قشنگ و چطوری و ازکجا تهیه میکنید؟؟مرسی
مامان آرشا
22 مهر 91 12:40
ملینای بلا اشالله زودی بابا هم خوب میشه. به مامانت بگو از اون صورت مثل ماهت ببوسه


ممنون خاله جونم
مامان رضا جونی
22 مهر 91 13:49
سلام
همیشه به عروسی
ولی مریض داری نه
ملینای شیرین زبونم رو هم یک گاز گنده بکن


مرسی عزیزم ان شالله عروسی رضا جون .آره عزیزم براش خیلی دعا کن
مامان پریسا
22 مهر 91 16:45
چشمتون روشن
زیارت قبول.
ایشالله بابایی زود خوب بشن




ان شالله قسمت شما و پریسا جونم.
مامان رضا جونی
23 مهر 91 10:42
آخه کجایییییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
توی نی نی گپ نبودی


ببخشید روز یکشنبه نبودم مرخصی بودم
فرشته
24 مهر 91 8:54
سلام امیدوارم همیشه شادباشید وهیچوقت مریضی دوروبرتون نباشه ملیناجیگرروازطرف من بوس آبدارکنیدلطفا
مامان رضا جونی
24 مهر 91 11:37
سلام
عروسی رضا تنها؟؟؟


ها چی می خوای با دختر من باشه منظورت اینه وای وای وای


خاله باران
25 مهر 91 23:58
قربون این شیرین زبون خودم بشمممممممممممممممممممممممم.بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس.خواب ظهر...
خاله باران
25 مهر 91 23:58
خب چرا حواس بابایی نبوده...


این هم حرفیه باید حواسش رو جمع می کرد دیگه .
خاله باران ممنون که بهمون سر زدی