ملیناملینا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه سن داره

عسل مامان و بابا

اندر احوالات ملینا در این چند روز

1391/11/7 11:08
نویسنده : مامان
387 بازدید
اشتراک گذاری

تصاویرشباهنگ Shabahang's Pictures

سلام عزیزم


 از روز پنج شنبه بهت بگم که ،صبح که از خواب بیدار شدم فکر کردم روز چهارشنبه است و پیش خودم می گفتم وای این هفته چقدر طولانی شد،بعد وسایل مهدت رو آماده کردم و به بابا هادی هم سپردم که تو رو زود از خواب بیدار کنه و ببردت مهد که نزدیکای ظهر بود همکارم گفت امروز پنج شنبه است و منو می گی کلی تعجب و دنبال تقویمابله تازه فهمیدم چه خبره بعد به بابا هادی زنگ زدم و گفت که مامان جون گفته که پنج شنبه است و ملینا تعطیل .کلی خجالت کشیدم.خجالتنیشخند

  ۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com ۩۞۩روز پنج شنبه 91/11/5 روز تولد عمه مریم هم بود که برای شام رفتیم خونشون و همش می گفتی کیک تولد بیارین و تولد بکنیم .خیلی خوشحال بودی اونقدر حرف زدی و شرین زبونی کردی که همه فقط داشتن به کارت می خندیدن.به عمه مریم هم روز تولدش رو تبریک می گم و امیدوارم سال بعد دیگه تو خونه شوهرش تولد بگیره و ما هم مهمون خونه اش باشیم.(مریم جون حالا من یه چیزی گفتم ،تو جدی نگیر فکر کردی باید درس بخونی تا وقتی که من بگم فهمیدی)۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com ۩۞۩

 

 همش می گفتی من باید شمع رو فوت کنم با سارا شعر تولد رو می خوندی و بعدش هم ناخنک به کیک می زدی و کلا خیلی شیطونی کردی.

همش به من می گفتی پس تولد من کیه ؟چرا برا من کیک نمی خری؟منم گفتم برات تولد می خوام بگیرم کمی صبر کن.

بعد هم می گفتی پس چرا بادکنک نداره تولد عمه مریم.

شب هم موقع خواب برات کتاب شنگول و منگول رو خوندم و خوابیدی.

روز جمعه هم ساعت 8:30 بیدار شدی و صبحونه خوردی و مشغول بازی .و تو روز تعطیلی منم فرصت کردم و کمی هم تراشه ها رو با هم کار کردیم و در حال حاضر جمله بندی می کنیم و می تونی بخونی کلاً امروز تلویزیون هم تعطیل بود آخه از دیشبش همش چشمت رو باز و بسته می کنی مثه چشمک زدن که خیلی نگرانم کردی ،با عمه لیلا صحبت کردم و گفت شاید خودش اینکار رو می کنه ،تا روز یکشنبه صبر کن اگه درست نشد ببرش دکتر .در ضمن از خودت هم می پرسم چرا اینجوری می کنی؟می گی که آخه چشم نمی ذاره ببینم .وای غصه دار شدم.گریه

ان شالله که هیچ مشکلی نباشه .

بعد هم کمی ریاضی کار کردیم و اعداد رو خوب بلدی قربونت برم که همکاریت هم خوبه ولی من زیاد راضی نیستم.منتظر

در ضمن برای استعداد یابی هم ثبت نامت کردم .آزمونش احتمالا اسفند ماه باشه .موفق باشی عزیزم.قلب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

amme maryam
7 بهمن 91 14:38
kash axe kadoye khoshgelliyam k vasam avorde bodio mizashti dstet dard nakone zahra jooooonam
الهه مامان یسنا
7 بهمن 91 15:01
تولد عمه مریم مبارک... چشمش حالا چطوره؟ ایشالاه که چیزی نیست..چقدر عالی که این همه پیشرفت داشته ملینای نازنین. راستی پرسیده بدی یسنا کلاس میره یا نه باید بگم که فقط تو خونه باهاش کار میکنم. هر چی که خودش دوست داشته باشه همون رو بهش یاد میدم.


ممنون عزیزم.امروز می برمش دکتر.
مامان فتانه
7 بهمن 91 22:23
تولد عمه مریمت مبارک...انشالله که چشماش مشکلی نداره...حیفه چشمهای به این نازی نیست


مرسی خانمی ،آره تو رو خدا دعا کنین که مشکلی نداشته باشه امروز می برمش دکتر