ملیناملینا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

عسل مامان و بابا

علت چشمک زدنهات

1391/11/14 12:57
نویسنده : مامان
438 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخترم ،

 

 

 

 

 

 

تو پست قبلی گفتم که متوجه شدم داری به طور مداوم چشمهات رو باز و یسته می کنی و علتش رو هم ازت می پرسیدم می گفتی آخه چشم نمی ذاره ببینم.نگران شدم و بالاخره روز یکشنبه با عمه لیلا به مطب دکتردرخشنده رفتیم ولی ایشان از پذیرش کودکان زیر 14 سال معذور بودن آخه بچه های کوچک زمان زیادی برای معاینه می خوان و ایشون می تونن به جای اینکه یه کودک رو 15 دقیقه معاینه کنه در فاصله 15 دقیقه دو مریض بزرگسال ویزیت می کنه و از نظر مالی تامین می شه .دکترا هم خوب بلدن راه پول درآوردن رو.بگذریم که کلی حرص خوردم .بعد از آن به سمت مطب دکتر فکری رفتیم و شما هم اصلا دوست نداشتی پیاده بیای و همش بغلم بودی .وارد مطب دکتر فکری که شدیم اتاق انتظار به قدری شلوغ بود که نگو .ما هم که از قبل نوبت نگرفته بودیم و برای نوبت دهی برای اردیبهشت ماه گفت نوبت می دم و منم گفتم اورژانسی هستش .گفت به هیچ وجه نمی شه .که عمه لیلا گفت اگه از پزشک دیگه معرفی بیارم ویزیت می شه ؟با اکراه قبول کرد .بعد از اون رفتیم بیمارستان خاله پری و یه معرفی از پزشک گرفتیم و آوردیم و بهمون گفت منتظر بمانید از ساعت 5 عصر تا 10شب منتظر بودیم البته یه سر هم خونه مامان جون زهرا هم زدیم و برای نوبتت برگشتیم مطب .وارد مطب شدیم و بعد از معاینه دکتر گفتن که چشماش هیچ مشکلی نداره .این چشمک زدنها تیک عصبی هستش و باید علت یابی بشه دقت کنید ببیند که چه چیزی باعث این تیک می شه بعد ادامه داد چند تا دلیل می تونه داشته باشه : پدر و مادر تو خونه با هم دعوا کنن و باعث عصبی شدن بچه بشه یا اینکه به فیلم های هیجان نگاه کنه و یا اینکه اگه مهد می ره تو مهد باهاش بد رفتاری بشه.

خیلی نگران شدم ولی باید علت رو پیدا می کردیم .دیگه نگاه به تلویزیون توسط هممون تو خونه ممنوع شد و یه هفته مهد رو تعطیل کردم تا ببینم باز این کا رو انجام می دهی یا نه.دقیقا شب اول بود که بهم گفتی مامان من مهد نمی رم ازت پرسیدم که چرا نمی ری ؟گفتی که اخه خاله سهیلا منو دعوا کرد گفتم که چرا دعوات کرد؟گفتی آخه من شلوغ کردم .بعدش با خودم فکر کردم خوب تو مهد حتما کاری کرده که مربی باهات دعوا کرده حق رو به تو ندادم .ولی با مهدت هم قرار شد صحبت کنم .البته نا گفته نماند که تو هر کس رو دوست داشته باشی انتظار دعوا از اون طرف رو نداری کافیه کمی بهت بی توجه باشه که خودت ناراحت می شی .و چون علاقه تو و سهیلا بهم خیلی زیاده حتما به این دلیل بوده که ازش ناراحت شدی .

در کل جونم برات بگه بعد از یه هفته تقریبا خوب شدی .و خیلی کمتر این کار رو انجام می دی .درمان ادامه داردددددددددد

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان فتانه
14 بهمن 91 15:51
خداروشکر که از چشما ت نبود عزیزم...ولی مامانی مواظبش باش که دیگه این اتفاق نیفته براش و دلیلش هم کشف کنین
فاطمه و فائزه(زویشا)
15 بهمن 91 1:08
سلام عزیزم...خوب کردی که پیگیر شدی... از مهد ملینا جون چیزی نمیدونم اما من خودم یه مدت رفتم برای دوره مربی گری توی یه مهد که اونجا واقعا تاسف خوردم برای بجه هایی که مجبورن بیا مهد...به خصوص بچه های نو پا که اصلا باهاشون خوب رفتار نمیشد....البته منم یه هفته بیشتر دوام نیاوردم و دیگه نرفتم... با مهدش صحبت کن ببین دلیل دعوا یا بی توجهی مربیش دقیقا چیه.... موفق باشی عزیزم..... www.zevisha.niniweblog.com
محمد حسین( مخترع کوچک)
15 بهمن 91 3:55
ملینا جون آپم.... منتظرتم.....زودزود بیا www.pesaregolebaba.niniweblog.com
مامان رها
15 بهمن 91 9:11
الهی قربونش برم زهرا جون آخه چرا اینقدر جلوی بچه دعوا میکنین چرررررررررررررررررررررا؟(شوخی بودا)زهراجون دکترا این رو هم نگن پس چی بگن عزیزم حسایت نشون ندی درست میشه خانومی این جور چیزا گذرا است واگر تحریکشون نکنی فراموش میکنن اصلا هم اسم تیک عصبی رو نذار رو بچه ات راستی دکتر فکری یه زمان چشم پزشک بود میبینم که جدیدا روانپزشک هم شده


وای سمیه جون دیگه دارم کم می یارم .بچه بزرگ کردن خیلی سخته
ناهید
15 بهمن 91 9:53
سلام مامان زهرا جون گل خوشگل ناز مهربون جیگر عسل (خواستم یه خورده عشق در وکنم برات مامان زهرا ) . غصه نخور مامان زهرا خوب میشه بچه ان دیگه هزار و یک مشکل دارن به خاطر هر کدومش بخوای غصه بخوری که از پا درمیای
( ستاد روحیه دهی به مادران )
ملینا جونمو ببوس


وای منو این همه خوشبختی محالهههههههه.مرسی گلم روحیه گرفتم
مامان ثمر
15 بهمن 91 16:00
آفرین مامان مهربون آفرین خیلی مواظب این گل نازنین باش.. بازم خداروشکر علتش را متوجه شدی انشالله زودتر خوب شه
مامان رضا جونی
15 بهمن 91 16:58
سلاممممممممممممم
یک سلام با دعوا
نبینم دخترم رو اذیت می کنید ها
که با من طرفین
دیگه هم ملینای منو نگذار مهد بیار پیش خودممممممممممممممممممممممممم
افتاددددددددددددددددددددددددددددددددددددد
این بوسا رو هم بده ملینای خودم

ملیحه جون دارم فکر می کنم که خودم هم سر کار نرم و خودم پیشش باشم ولی برام خیلی سخته که کار نکنم مادیش کنار تو خونه حوصله ام سر می ره.
مانی محیا
16 بهمن 91 9:43
سلام. عزیزم آفرین به شما که ریش یابی میکنی. ایشاله حل بشه. من هم یه مشکلی دارم رفتم دنبالش اما راه رو انگار اشتباه رفتمو نتیجه نگرفتم. محیا ناخنهاشو میکنه. هرکاری میکنم دست برنمیداره. بیشتر موقع هیجان تلویزیون تکرار میشه. مگه خاموش کردن تلویزیون راه حلشه؟؟؟کمکم کن..


از تلویزیون شروع کن هر روز ساعتش دیدنش رو کم کن ان شالله نتیجه بده .ملینا هم وقتی به تلویزیون نگاه می کنه زیاد تر می شه.
مامان رضا جونی
17 بهمن 91 17:14
یک وقت به کلت نزنه نری سر کار ها
مثله من خودت رو از کار بیکار نکنی که توی خونه دق می کنی
مخصوصا برای کسی که یک مدت توی محیط بیرون بوده حالا بخواد چهار چنگولی بچسبه به خونه دق می کنه و خلاصصصصصصصصصصصصصصص


نمی دونم واقعا خودم هم سردرگم هستم.
مامان آرشا
23 بهمن 91 12:02
قربون اون چشمات
شکر خدا که چشمات ضعیف نشدن


بله خدا رو شکر که از چشاش نبود وگرنه خدا می دونه باید چیکار می کردم.