فعالیت ملینا در کلاس زبان
سلام زیبا روی من
از اول تابستون تصیم گرفتم که برای اینکه همش تو خونه نباشی ،کلاس زبان ثبت نامت کنم ،با خوشرویی قبول کردی و با تارا تو موسسه زبان نصرت ثبت نام کردیم.کلاس ها رو خوب جلو می ری و تمام کلمات رو به خوبی تلفظ می کنی و واقعا ازت راضیم امیدوارم ادامه بدی و موفق باشی.
تو کلاس که هستین وقتی تیچر درس می ده فقط صدای بلند شما از بین بقیه به گوش می رسه که داری تلفظ می کنی.
یه روز که من مجبور بودم سر کار باشم اونم از نوع بعدظهرش ،با مامان تارا رفتین کلاس ،از اونجایی که یه دختر خانم به اسم آیناز همکلاسیته و با هر چیز کوچکی هم گریه می کنه و مامانش هم می گه که حتی نمی ذاره من وسایلاش دست بزنم .بنده خدا راست می گفت خودم یه بار دیدم که وقتی به کیفش دست زد آیناز کوچولو کیفش رو وسط کلاس پرت کرد و گریه کرد.اون روز که من پیشت نبودم نگو همش سر به سر آیناز گذاشتی و اشک طفل معصوم رو در آوردی اونم چه جوری ؟اول اینکه وقتی تیچر داشته ازتون درس می پرسیده شما درس رو جواب دادی و نوبت آیناز که می رسه ،تا آیناز به خودش بیاد و مطلب رو بگه شما گفتی ،تیچر آیناز بلد نیست ولش کنید.بعد آیناز شروع کرده به گریه کردن و داد و بیداد.ای وای آخه دخترم یه ذره فرصت بده تا ببینی.بعد از آروم شدن آیناز دوباره سر به سرش گذاشتی اینکه گفتی ببین کیفش باب اسفنجی و اونم دوباره گریه و زاری .مادرش اومده گفته ملینا جون سر به سرش نذار .دوبار بعد از آروم شدنش حالا چه اتفاقی می افته یه دفعه آیناز باز هم گریه می کنه اونم بدون دلیل از جانب شما.که سریع از جات بلند می شی و می گی تیچر من کاری نکردم .تیچر هم می گه می دونم عزیزم.هیچی دیگه اونروز با آیناز چپ افتاده بودی و اذیتش می کردی همه اینارو مامان تارا بهم می گفت .کمی باهات حرف زدم و گفتم نباید دوستات رو از خودت برنجونی اگه کسی ازت ناراحت بشه دیگه دوستت نداره .
اما جلسه بعدش از شرمندگی مامان آیناز در اومدم و آیناز و ملینا رو با هم بردیم پارک و کلی بهشون خوش گذشت
منم از بابت کار شما دختر شیطونم معذرت خواهی کردم.
دخترم به یاد داشته باشه:
هیچ وقت دل کسی رو آزرده خاطر نکنی که تنها خواهی ماند.