ملیناملینا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

عسل مامان و بابا

ملینا و ماه مبارک رمضان

1392/5/17 0:12
نویسنده : مامان
642 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام دختر خشوگل و شیرین زبونم

این بار دومه که دارم می نویسم آخه یه بار نوشتم و آخرش بود که داشتم شکلک می ذاشتم اشتباهی بستمش و هیچی دیگه از اول دارم به عشق دخترم می نویسم هر چند خوابم هم می یاد.

فکر کنم از اول ماه مبارک برات مطلب ننوشتم آخه سرکا یا سرم شلوغ می شد و یا حوصله ام نمی گرفت و می گفتم می رم خونه می نویسم اما وقتی به خونه می رسیدم تا غذات رو می دادم خوابم می گرفت و بعدش هم گرسنگی و بی حوصلگی و .. دیگه نای نوشتن نداشتم .اما الان فرصت رو مناسب دیدم برایت از این مدت خواهم نوشت تا جایی که یادم باشه .

امسال چهارمین سالی هستش که در این ماه مبارک در کنارمون هستی و مفهوم روزه رو فهمیدی و وقتی من روزه هستم می گی مامانی منم روزه ام .وقتی می خاستم بهت غذا بدم دستم رو پس می زدی و بهم می گفتی مگه نمی دونی من روزه ام .منم می گفتم آخه عزیز دلم تو همین جوریش هم روزه ای چه برسه به اینکه الان هم بگی روزه ام.

یه وقتایی که بستنی می خوری می یاری بهم می گی مامان بخور خوشمزه است .وقتی می گم روزه ام می گه نخیر باید بخوری وای تا لبم رو نزنم دست از سرم بر نمی داری مجبور می شم کمی لبم رو بزنم و بعد با هزار کلک لبم رو پاک می کنم تا نفهمی که نخوردم وگرنه می کنی تو حقلم.

از مهمونی ها و افطاری های امسال هم بی نصیب نبودیم و دائم تو اقطاری بودیم و به شما بیشتر خوش می گذشت و دوست داشتی دیروز که دعوت نبودیم بهم می گی مامان امشب جایی دعوتیم ؟می گم نه عزیزم .می گی چرا مامان تارا دعوتمون کرده .الهی بچه ام دیگه داره توهم می زنه.

تو این ماه مبارک هم یه اتفاق خوب برام افتاد اونم این بود که بعد از نه سال یکی از دوستان دوران دانشگاه از تهران اومد خونمون .آره عزیزم زهرا جون از دوستان دوره دانشگاه در قزوین بود که دوره خوبی رو باهم داستیم و بهمون خوش می گذشت خطرات خوبی با هم داشتیم که بعد از فارغ التحصیلی همدیگر رو ندیدم فقط از طریق تلفن و اس ام اس و ایمیل جویای حال هم بودیم که روز سه شنبه به اصرار من اومد خونمون و به قدری خوشحال بودم که نگو. وقتی همدیگر رو دیدیم تو بغل هم همچین کریه می کردیم .خیلی خوشحال بودیم.

شما هم خیلی زود با زهرا جون اخت شدی و دوستش داشتی و وقتی نمی دیدیش می گفتی مامان پس دوستت کو .البته شب اول می گفتی مامان چرا زهرا جون نمی ره خونشون .بعد که توضیح دادم که از راه دور اومده دیگه چیزی نگفتی.

زهرا جون برامون کیک درست کرد و به منم یاد داد چقدر هم خوشمزه بود و برات ظرف آلاسکا خرید و آلاسکا درست کرد.

روز جمعه زهرا هم رفت و تنها موندیم .کاش دوباره بیاد و بهمون سر بزنه .

دیروز هم که خیلی گرسنه ام بود بهت می گم دخترم خیلی گرسنه ام بهم می گی مامان داری می میری.از خنده روده بر شده بودمقهقهه

تو این ماه مبارک عزیز دلم ترم اول زبان رو با نمره ١٠٠ با موفقیت پشت سر گذاشتی و وارد ترم دو شدی عزیزم موفق باشی که موفقیت تو آرزوی قلبی من و بابا هادی جون هستش.

  اما امروز انگار روز تو نبود همسش بد عنقی می کردی و گریه و جیغ و داد .منم فکر کردم چون غدا نمی خوری و گرسنه هستی و به خاطر همین عصبی شدی و وقتی می گفتم بیا غذا بخور بدتر می کردی و گریه و زاری که منم عصبانی شدم و دعوا کردم و بعد هم دو تا از پشتت زدم آخه عزیزم واقعا ناراحتم می کنی و با غذا نخوردن انگار داری من رو می کشی .به خدا نگران حالتم اما تو هم یه نفس گریه می کردی .بردمت کلاس و بعد هم اومدیم خونه کمی غذا خوردی و خوابیدی .الان هم خواب هستی .امیدوارم خوابهای خوش ببینی عزیز دلم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

عرفان خان و مامان زهره
17 مرداد 92 0:35
سلام به ملینای عزیز و مامان خوبش
ماشاله دختر نازی دارین ... خدا حفظش کنه
من همیشه عاشق شیرین زبونی و ناز دخترهام...
بهترینهارو براتون آرزو میکنم


خیلی ممنون عزیزم
مامان فتانه
17 مرداد 92 18:21
ای جانم عزیزم چه شیرین زبون شده...افرین به موفقیتت...انشالله مدارجه بالاتر....عزیزم به ما سر نمیزنین




به روی چشم بهتون سر می زنم ببخشید که دیر به دیر می یام
مامان فتانه من آدرست رو گم کردم نمی دونم کدومه بهم دوباره آدرس بده ممنون می شم.

♥من حجاب را دوست دارم♥
18 مرداد 92 3:16
*عید است و دلم خانه ویرانه، بیا* *این خانه تکاندیم ز بیگانه، بیا* *یک ماه تمام ميهمانت بودیم* *یک روز به مهمانی این خانه بیا* *عید سعید فطر مبارک* ♥ یا مهدی ♥
مامان مهرناز
20 مرداد 92 2:39
عید فطر مبارک نماز روزه هاتون قبول قربون روزه گرفتنت عزیزم
مامان ضحـــــــــــــــا
20 مرداد 92 8:05
سلام
طاعات و عباداتتون قبول باشه
عيدتون هم مبارك
جالبه تو ماه رمضون ضحا هم شبا از من ميپرسيد:ماماني فردا كجا ميخواييم بريم؟؟
ملينا جون هزار آفرين كه نمره ات 100 شده.انشاالله كه هميشه موفق بشي.

ممنون خاله مهربونم
مامان آروین
20 مرداد 92 14:35
عید آمد و عید آمد با نقل و نوید آمد رمضان مبارک رفت این فطر سعید آمد دنیا شده یکسر گل هرگوشه پرازبلبل هر خاک شده بستان چون نور امیدآمد این عید فرخنده را به همگی شما عاشقان ودلدادگان صیام تبریک و تهنیت عرض می نمایم . . .
مامان فتانه
21 مرداد 92 14:53
این هم ادرسمونaylintopolo.niniweblog.com


وای شرمنده حواسم نبود ممنون از یادآوریت عزیزم
مامان فتانه
21 مرداد 92 14:54
البته نفسم ایلین هست تو پیوندات


مامان سانلی
23 مرداد 92 0:13
سلام به عزیزان دلم
نماز روزه هاتون قبول باشه مامانی......
فدای دختر گلم بشم که روزه گرفته

مامانی زیاد غصه نخور منم به درد شما گرفتارم شدید .....منم خیلی خسته شدم...خدا خودش یه فرجی بکنه


اره عزیزم وقتی پستت رو خوندم متوجه شدم .که غذا رو تو دهنش نگه می داره و نمی خوره.بله ان شالله یه فرجی بشه و این خوشگل خانمها غذا رو بدون دغدغه بخورن.
♥من حجاب را دوست دارم♥
23 مرداد 92 4:59
خدایا…
تو خود میدانی که بد ترین درد برای یک انسان دور ماندن از حقیقت خویشتن و رها شدن در گرداب فراموشی و سردرگمی است پس تو ای کردگار بی همتا مرا یاری کن که ب حقیقت انسان بودن پی ببرم تا بتوانم روز ب روز به تو که سرچشمه ی تمام حقیقت هایی نزدیک و نزدیک تر شوم…
خدایا مرا فرصتی ده تا پاک بودن را تجربه کنم و بتوانم حتی برای یک لحظه انچه باشم که تو میخواهی.

آپـــــــــ♥ـــــــــــــــــ♥ــــــــــــــــ♥ــــــم

وبت رو دوست دارم الانه می یام
فرشته
23 مرداد 92 12:28
سلام عزیزم....نماز روزه هات قبول....چرا دیر به دیر آپ می کنی...عکس از جیگر خانم بذار....سلام برسوووووون


چشم سعی می کنم امروز حتما از شرمندگی دوستای گلم در بیام
مانی محیا
23 مرداد 92 12:58
عزیزم جیگر خاله. مامانم تنبل عکس بنداز از دختر نازمون. حیف نیست..دلمون تنگ شده


اخه دوربین ندارم و با موبایل هم عکس گرفتم و هنوز نتونستم بذارم .چشم ببینم امروز بعد ظهر می تونم/