دید و بازدید
سلام دخترم نازم
دیروز صبح که بردمت پیش مامان جون تا ساعت 11 خواب بودی و منم ساعت 1:30مرخصی گرفتم و اومدم خونه،از اونجایی که عمه جون بابا هادی و دختر عمه هاش از مشهد اومدن خونه بابا جون کمتر بهشون سر زدیم ،حالا منم مذخصی گرفتم که کمی باهشون باشم .بعد از اینکه آماده شدیم برای ناهار رفتیم خونه مامان جون و کلی به شما خوش گذشت آخه مه گل و مهدیار هم بودن و مه گل خیلی خوب بازی می کردی و حواست هم بهش بود و مهدیار هم که دو ماهه بود و می گفتی نمی تونم بغلم کنم خیلی کوچیکه.تا ساعت 5 شما وروجک مشغول بازی بودی و منم با مهسا و سمیرا و عمه مریم مشغول صحبت .ساعت 5 هم که کلاس زبان داشتی ،با عمه مریم وسمیرا جون رفتیم و شما به کلاست رسیدی و منم سمیرا و عمه مریم رو بردمشون حسینیه زنجان تا نذری که سمیرا جون داشت ادا کنه.بعد هم اومدم دنبالت تا بریم خونه خاله آذر(خاله من)که مامان امیر علی (دختر خاله سمیه)دوباره یه نی نی ناز به اسم اورهان به دنیاآورده .طفلی امیر علی 6 ماهه بود که سمیه جون متوجه شد که یه نی نی دیگه تو دلشه .الان امیر علی 15 ماهه هستش که اورهان جونم به جمعمون اضافه شد .نی نی خوشگلم اورهان ناز زمینی شدنت مبارک.و همینطور سمیرا جون(مامان النا) هم گوشش رو عمل کرده بود که باید می رفتیم و این دو دختر های عزیزم رو ملاقات می کردیم.در حد یه ساعت هم خونه خاله بودیم و هر چند بهت خیلی خوش می کذشت گفتی آخه مامان کم موندیم اینجا باید بازم بیایم.
بعد از اونم به سمت خونه عمه لیلا روانه شدیم آخه همه مهمونا یعنی عمه مشهدی و دخترش سمیرا و دخترش صدیق جون و نوه اش مهسا جون اونجا بودن و ما هم به جمعشون اضافه شدیم و کلی بهمون بازم خوش گذشت .در کل روز پر کاری بود .ساعت 11 تو راه دیگه اونقدر آه و ناله کردی که وای خوابم می یاد وای چیکار کنم خوابم می یاد .مامان ببین چقدر خوابم می یاد .ای وای
اما وقتی رسیدیم خونه مامان می خوام tvببینم منو می گی عصبانی شدم که وقت خواب چه tv،به حرفم گوش ندادی و نگاه کردی .که بابا هادی اومد برد تا بخوابی اما انگار نه انگار که خوابت می یاد ساعت 1 بود که دیگه کم کم خوابت برد.خوابهای رنگی ببینی عزیز دلم