ملیناملینا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه سن داره

عسل مامان و بابا

یه خبر خوش یه خبر بد

1392/10/30 8:39
نویسنده : مامان
538 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخترم یه روز صبح زمستانی رو با نام و یاد خدا شروع کردیم .امروز 92/10/30 هستش که تونستم وقت پیدا کنم کمی از روزهای گذشته برایت بنویسم.

روز چهارشنبه عروسی عموی سوین (پسر عمه من ) آقا محمد بود که همه در حال تدارک عروسی و منم اون روز رو مرخصی گرفتم و با شما و خاله پری رفتیم آرایشگاه ،تا ساعت 4 تو آرایشگاه بودیم و کمی هم موهای شما رو درست کردم و برای رفتن به تالار آماده شدیم ،عروسی تالار تشزیفات بود .رسیدیم و تازه لباسهامون رو عوض کرده بودیم که دیدم عمه کبری با چشمان گریان داره به سمت مامان جون می یاد ،اولش گفتم حتما به خاطر شوهر عمه هستش که مریضه و ناراحته ،بعدش مامانم رو دیدیدم که چشاش پر از اشک شد،آره دخترم شوهر عمه ام (بابا بزرگ سوین ) تو شب عروسی پسرش پر گشود به سمت خدا رفت.خیلی مرد مهربونی بود به کسی آزارش نرسیده بود طوری ما هم بهش می گفتیم آقا چون خیلی دوستش داشتیم .تو عروسی هم نذاشتیم عروس و داماد و دختر عمه ام بدونه اگه می دونستن مجلس عروسی خراب می شد و اون همه مهمون پا می شدن می رفتن.تا آخر عروسی هر طور بود ظاهر رو حفظ کردیم و بعد از عروسی ،هم ند=ذاشتیم عروس و داماد بیان خونه عمه که محمد اصرار داشت که حتما باید بیاد و باباش رو ببینه ولی بابا جون نذاشت و گفت دست خانمت رو بگیر و ببر خونتون و از این حرفا ،بعد از رفتن این دو عورس و دادماد دیگه عروسی به عزا تبدیل شد.خیلی ناراحت کننده بود بیشتر برای عروس و داماد دلم می سوخت که اصلا نفهمیدن چطور عروس و دادماد شدن فرداش هم به جای صبحانه بردن به عروس و داماد خبر فوت باباش رو بهش گفتن خیلی ناراحت شدم.عروس هم مثه ابر بهاری همچین گریه می کرد که نگو .ان شالله این عروس و داماد خوشبخت بشن و خدا هم شوهر عمه مهربونم رو بیامرزه.حالا تو پست بعدی هم یه خبر خوش  مخصوص هم می ذارم که کلی خوشحال کننده هستش.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

تقوبم اختصاصی
30 دی 92 9:02
سلام طراحی تقویم اختصاصی 93 با عکس کوچولوی دوست داشتنیتون پذیرفته میشود از طرح های ما دیدن کنید.. شیک و زیبا با هر تم و سلیقه ای که بخواهید
مامان بهراد زهرا
30 دی 92 20:01
سلام تسلیت میگم خیلی ناراحت شدم خدا رحمتش کنه ، وقتی خوندم تو عروسی پسرش فوت کرده اعصابم به هم خورد.
مامان
پاسخ
ممنون زهرا جونم ،بهراد گلم رو ببوس که خیلی دلم براش تنگ شده .
مامان مهرناز
30 دی 92 22:47
تسلیت میگم ان شالله غم اخرتون باشه ان شالله عروس ودوماد خوشبخت بشن بابا خبر خوبتو هم میگفتی ما صبر نداریم اخه
مامان
پاسخ
تشکر عزیزم .خبر خوش رو هم سر فرصت می گم
مامان ضحــــــــــــــا
1 بهمن 92 9:05
خدا رحمتشون كنه،روحشون شاد و يادشون گرامي انشاالله كه عروس و داماد هم خوشبخت بشن و به پاي هم پير منتظر خبر خوشتون هم هستيم
مامان پریسا
3 بهمن 92 16:57
وای چه بد...ادم اینجور موقع ها خیلی ناراحت میشه
مامان پریسا
3 بهمن 92 16:57
راستی خاله پست عروسی اماده شد تشریف بیارید.
ناهید
4 بهمن 92 16:18
سلام زهرا جون تسلیت میگم ایشالا خدا بهتون صبر بده . واقعا ناراحت کننده بود ایشلا دیگه هیچ وقت شاهد همچین چیزایی نباشی عزیزم
مامان
پاسخ
سلام ناهید جون ،بله خیلی ناراحت کننده بود .ان شالله .ممنون که بهمون سر زدی عزیزم
مامان پریسا
5 بهمن 92 16:25
رونالدو
13 بهمن 92 17:25
عکس ها عالی بود
مامان
پاسخ
کدوم عکسها
مامان صدف
20 بهمن 92 14:17
رونالدو
مامان
پاسخ