سرماااااااااااااااااااا
سلام دخترم
برات بگم از این دو روز که خیلی خیلی هوا سرد شده و دیروز هم به خاطر هوای سرد کل مدارس تعطیل بود و اما شما هم اول صبح با باب هادی رفتی مهد و من و بابا هم سر کار .سر کار هم به قدری سرد بود که نگو.حتی برای کارهای اداری که باید به دارایی و هلال احمر می رفتم جون نداشتم ولی باید می رفتم .وقتی دستم رو به دستگیره ماشین می زدم می چسبید.خدایا تا به حال سرمای به سختی ندیده بودم.(فقط در دوران کودکی).
دیشبش تو فروشگاه یه عروسک سونیک دیدی و منم برات نخریدم همش تا خونه گفتی اگه دختر خوبی باشم برام می خری.منم گفتم نه نمی خرم اونقدر اسباب بازی داری که نصفش فقط تو کمد بایگانی شده .دیدی من برات نمی خرم اومدی خونه قربون صدقه بابا رفتی .می گفتی بابا جونم الهی قربونت برم خیلی دوستت دارم .بابای جون جونی.بریم برام سونیک رو بخر مامان نخرید.بابا هم به من گفت ببین چه راحت گوشام دراز شد.چشم دخترم فردا که از سرکار اومدم برات می خرم.حالا ظهر که از سر کار اومدیم گفتم شاید فراموش کرده باشی اما نه ....به بابا گفتی خوب حالا پاشو بریم بخریم تو اون سرما شال و کلاه کردین و رفتین سونیک رو خریدین.مبارکت باشه .وای امروز هم از دیروز بدتر خیلی سرده .صبح که داشتم می بردمت مهد می گی مامان کی زمستون تموم می شه خسته شدم اونقدر لباس پوشیدم .
امروز سونیکت رو هم با خودت بردی مهد.همش شعرش رو می خوندی:
سونیک خسته نمی شه سونیک برنده می شه سونیک و...که من بلد نیستم.