عکسای ملینا در اواخر سال 92
سلام دخترم ؛
مامان تازگیها خیلی تنبل شده و نتونستم عکسات رو به موقع تو وب بذارم.حالا که اومدم برات می نویسم از روز چهارشنبه سوری و جشن تولدت و عروسی عمو مهدی .
از عروسی عمو مهدی بگم که روز 92/12/22 بود که با عجله بود و هنوز لباس هم محیا نکرده بودیم .من خودم لباس برای خودم نخریدم از قبل داشتم و برای شما هم چند بار رفتم بیرون چیزی که به دلم بشینه پیدا نکردم .ولی شما هم همش می گفتی که من لباس عروس می خوام . حتی لباس عروس ها هم خیلی زشت بودن و اصلا خوشم نیومد .نه اینکه عروسی با عجله شد فرصت اینکه برم تهران و یا سفارش بدم وقت نشد و من موندم کلی ناراحتی که چه کنم.
که مامان جون معصومه به دادمون رسید و گفت هر چند خیلی کار دارم ولی برای نوه خوشگلم لباس عروس می دوزم.با کلی طرح و مدلهای مختلف یه لباس خوشگل برات مامان جون دوخت که نگو .اصلا هر چیزی که با عجله باشه بهترین میشه.لباس عروست با 22 هزار تومن برام تموم شد .و به قدری لباست رو دوست داشتی که شبها هم می گفتی من با این لباس می خوابم .
عروسی عمو مهدی هم تموم شد و این دو کفتر عاشق سر خونه و زندگیشون رفتن و ما هم به دنبال زندگی خودمون.که خانه تکونی و تدارک عید بود که دیگه نای خونه تکونی هم نداشتم و کمی به خونه رسیدم و غافل از تولدت شدم و تا چشم رو باز کردم 28 اسفند اومد که من کاری نکرده بودم فقط تونستیم یه کیک بخریم و همه رو تو خونه مامان معصومه جمع کنیم و یه جشن کوچیک بگیریم .
بعدش هم که چهارشنبه سوری بود و کلی بهت خوش گذشت حالا بریم سراغ عکسا البته عکسای عروسی دست خاله ساراست و قارار که برام بفرسته ولی هنوز نرسیده .
ملینا و تارا تو کلاس زبان
اینم چهار شنبه سوری تو کلاس زبان
تولد ملینا تو خونه مامان جون معصومه
اینم لباس عروسی که مامان جون براش دوخته دست گلش درد نکنه
اینم کادوی تولدت که بابا هادی برات خریده مبارکت باشه
اینم سارا جون (دختر عمه )برات خریده دستش درد نکنه
اینم من خریدم که امیدوارم خوشت بیاد.
بقیه هم پول نقد دادن که دست همگی درد نکنه. دخترم مبارکت باشه .انشالله که بتونم سال بعد عوضش روئ در بیام.