ملیناملینا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

عسل مامان و بابا

ترک تحصیل از مهد و ادامه در مهد جدید

1393/3/7 12:59
نویسنده : مامان
436 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخترم

الان که دارم این پست رو برات می نویسم ،وسط کارم هستش که خیلی سرم شلوغ بود برای استراحت کوتاه گفتم برایت بنویسم.من اصلا از خرداد و تیر ماه متنفرم می دونی که تو این فصل سرم شلوغه و کمتر به شما و بابا می تونم برسم.باید به زمین و زمان جواب پس بدم وای که چقدر خسته کننده است این رشته منم .به دخمل گلم توصیه می کنم این رشته رو دنبال نکنی باشه مامانی.

خوب بسه گلایه از کار .خدا رو شکر

تو این ماه دیگه نذاشتم بری مهد آخه تعدادتون هم کم شده بود و هم تو این مدت که سهیلا جون از اون مهد رفت دیگه اموزش به شما هم تقریبا تعطیل بود و اصلا راضی نبودم.تو کلاس زبان متوجه شدم که خانم قمرنیا طرفهای صبح از ساعت 9 الی 13 آکادمی زبان دارن و تا جایی که اطلاع دارم یادگیری شعر بع زبان انگلیسی و آموزشهای علمی و ریاضی هم به فارسی و انگلسی هستش و آزمایشگاه شیمی و فیزیک هم دارین و همچنین ایروبیک هم هستش که فعلا تو این کلاسها به صورت آزمایشی می ری تارا هم با شما هستش مثه اینکه خیلی بهتون خوش می گذره .همیشه خوش باشی دختر گلم.

حالا تابستون برنامه ات اینه که بری موسسه راه رشد.واقعا موسسه خوبیه من که خیلی راضی هستم عزیزم.

امتحان زبان رو هم به خوبی پشت سر گذاشتی .عالی بود.تیچر قمرنیا همش باهاتون انگلیسی حرف می زنه وقتی تو خونه هستیم دست و پا شکسته مطلب رو بهم می رسونی و می گی مامان باید خوب حرف بزنیم .

می گی که مامان من کی می تونم مثه تیچر قمرنیا صحبت کنم ها چرا زود بزرگ نمی شم.گریه

در ضمن یه معضل هم داریم اونم اینکه هر وقت می خواهیم بریم بیرون می گی مامان من کدوم لباسم رو بپوشم؟ نظرم رو می دم و می گی نه اون قشنگ نیست من اینو می خوام .در واقع سلیقه هامون تو انتخاب لباس یکی نیست و آخرش هم به قهر و دعوا کشیده می شه و به زور راضیت می کنم که کدوم لباست رو بپوش.موندم با شما وروجک چه بکنـــــــــــــــــــــــــنم.

امروز صبح هم می گفتی من نمی رم مهد دلیلش رو که پرسیدم به خاطر این بود که می خوای بمونی خونه تا لباس عروست رو بپوشی و بازی کنی .امان از دستت دختر.

طبق معمول غذا هم نمی خوری دیگه بی خیالت شدم ببینم تا کی ادامه می دی. هر روز هم لاغرتر می شی فکر کن الان 13 کیلو هستی گریهگریهگریهگریهگریهگریهگریهگریه

 

 

 

پسندها (7)

نظرات (7)

نیکــو
7 خرداد 93 18:18
عزیزم چه کلاس های خوبی .. ایشالا موفق باشی گلم چرا غذا نمی خوری آخهه خانوم طلا بخور که زودی بزرگ شییی
مامان فتانه
7 خرداد 93 23:11
عزیزم موفق باشی
مامان مریم
10 خرداد 93 8:43
عسیسم موفق باشی. خواهر 13 ک خیلی کمه. محیا با اینکه از بچگی اصلا چاق نبوده خیلی وقته رو 20 هست. بجای کلاس فرستادنها یه کاری واسه سلامتیش بکن ... خواهر. خصوصی
مانی محیا
10 خرداد 93 13:29
دختر پس کو خصوصیت؟؟؟
مامانی رضا جون
10 خرداد 93 15:02
سلام خانمی خوبی دختر گلم خوبه؟ انقده خوشگل منو ادیت نکن حتما یک چیزی می دونه که لباسش رو خدش انتخاب می کنه آخه مگه اون لباس رو شما می خوای بپوشی که نمی گذاری خوشگل من تنش کنه هاهاهاهاهاهاها راستی برای بد غذایی ملینا یک پیشنهاد البته اگه خواستی عملیش کن چون من در مورد رضا جواب داد الان دارم برات می نویسم خودش داره غذاش رو می خوره بدونه سر و صدا نمی دونم پست حجامت رضا رو خوندی یا نه ولی از وقتی حجامتش کردم واقعا تندتند گرسنه می شه من فک می کنم خون آلوده باعث می شه همیشه احساس کنن سر دلشون غذا وجود داره و نمی خورن وقتی خونشون تصفیه می شه اشتهاشون باز می شه و احساس گرسنگی می کنن البته من با پزشکش مشورت کردم و بعد حجامتش کردم و اون روزی هم که این کار رو کردم مخصوص حجامت بود اگه خواستی 4 تیر هم روزه خوبیه البته روزی که خواستی ببریش دقت کن که چهارشنبه یا جمعه حتما نباشه که اثرات خیلی وخیمی برای فرد به جا می گذاره دیگه توصیه نکنم دختر منو اذیت کنی با من طرفی ها
ملینا حیدری
12 خرداد 93 14:33
کار کردن خیلی سخت و استرس زاست من الان درک میکنم مخصوصا شما که دختر کوچیکم دارین
مامان شینا
13 خرداد 93 23:30
دختر منم عین ملیناست زیاد غذا خور نیست وزنشم 14 15 تا بیشتر نیست میشه بگین قد دخترتون چنده حس میکنم دخترم ی کوچولبو ریز نقش تر از بقیه هم سن و سالاشه