ترک تحصیل از مهد و ادامه در مهد جدید
سلام دخترم
الان که دارم این پست رو برات می نویسم ،وسط کارم هستش که خیلی سرم شلوغ بود برای استراحت کوتاه گفتم برایت بنویسم.من اصلا از خرداد و تیر ماه متنفرم می دونی که تو این فصل سرم شلوغه و کمتر به شما و بابا می تونم برسم.باید به زمین و زمان جواب پس بدم وای که چقدر خسته کننده است این رشته منم .به دخمل گلم توصیه می کنم این رشته رو دنبال نکنی باشه مامانی.
خوب بسه گلایه از کار .خدا رو شکر
تو این ماه دیگه نذاشتم بری مهد آخه تعدادتون هم کم شده بود و هم تو این مدت که سهیلا جون از اون مهد رفت دیگه اموزش به شما هم تقریبا تعطیل بود و اصلا راضی نبودم.تو کلاس زبان متوجه شدم که خانم قمرنیا طرفهای صبح از ساعت 9 الی 13 آکادمی زبان دارن و تا جایی که اطلاع دارم یادگیری شعر بع زبان انگلیسی و آموزشهای علمی و ریاضی هم به فارسی و انگلسی هستش و آزمایشگاه شیمی و فیزیک هم دارین و همچنین ایروبیک هم هستش که فعلا تو این کلاسها به صورت آزمایشی می ری تارا هم با شما هستش مثه اینکه خیلی بهتون خوش می گذره .همیشه خوش باشی دختر گلم.
حالا تابستون برنامه ات اینه که بری موسسه راه رشد.واقعا موسسه خوبیه من که خیلی راضی هستم عزیزم.
امتحان زبان رو هم به خوبی پشت سر گذاشتی .عالی بود.تیچر قمرنیا همش باهاتون انگلیسی حرف می زنه وقتی تو خونه هستیم دست و پا شکسته مطلب رو بهم می رسونی و می گی مامان باید خوب حرف بزنیم .
می گی که مامان من کی می تونم مثه تیچر قمرنیا صحبت کنم ها چرا زود بزرگ نمی شم.
در ضمن یه معضل هم داریم اونم اینکه هر وقت می خواهیم بریم بیرون می گی مامان من کدوم لباسم رو بپوشم؟ نظرم رو می دم و می گی نه اون قشنگ نیست من اینو می خوام .در واقع سلیقه هامون تو انتخاب لباس یکی نیست و آخرش هم به قهر و دعوا کشیده می شه و به زور راضیت می کنم که کدوم لباست رو بپوش.موندم با شما وروجک چه بکنـــــــــــــــــــــــــنم.
امروز صبح هم می گفتی من نمی رم مهد دلیلش رو که پرسیدم به خاطر این بود که می خوای بمونی خونه تا لباس عروست رو بپوشی و بازی کنی .امان از دستت دختر.
طبق معمول غذا هم نمی خوری دیگه بی خیالت شدم ببینم تا کی ادامه می دی. هر روز هم لاغرتر می شی فکر کن الان 13 کیلو هستی