ملیناملینا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

عسل مامان و بابا

گریه تو دل

1393/11/6 9:30
نویسنده : مامان
730 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و صبح بخیر به دختر گلم ؛

تو این مدت خبر خاصی نبوده .جز شیطنت های شما که هر کدوم تو جای خودش شیرین و دوست داشتنی هستش.

چند شب پیش وقتی می خواستی بخوابی،منم کنارت بودم بهم گفتی مامان می دونی چیه.وقتی شما منو صبح ها می زاری موسسه ،بعد از کمی من دلم برات تنگ می شه و تنهایی می یام از پشت پنجره بیرون رو نگاه می کنم و کمی اشک تو چشام می یاد و بعد تو دلم گریه می کنم.این حرفت منو داغون کرد فدستای کوچیکت رو گرفتم و گفتم که دخترم تو اون لحظه که شما تو دلت داری گریه می کنی منم دلتنگت می شم و منم تو دلم گریه می کنم.بعد دستاتو بوسیدم و پیشانیت رو بوسیدم .بعد بهم می گی که مامان دیگه تو دلم هم گریه نمی کنم تا شما هم دلتنگ من نشی و گریه کنی.فدای دختر گلم بشم که راضی نیست منم تو دلم گریه کنم.

با دوستام قرار شده بریم استخر ،از اونجایی که علاقه خیلی زیاد به استخر داری ،در هفته سه روز با من قرار هست که بیای.امیدوارم خوش بگذره بهت.

دیروز هم تولد عمه مریم بود که قرارشد امروز بریم براش کادو بخریم.صبح وقتی رفتیم جلوی موسسه ،گفتی که من باید الان براش کادو بخرم.هر چی بهت گفتم که نه دخترم من نمی تونم و بعدش هم الان اول صبح مغازه ای باز نیست قبول نکردی که نکردی.همیچین هم اشک می ریختی که نگو.هر کی می دید فکر می کرد کتکت زدم. به زور قانعت کردم که ظهر موقع برگشت برای عمه مریم کادو بخریم.عزیزم امیدوارم همیشه تو زندگیت موفق و موید باشی.

دوستت دارم هزااااااااااااااار  تا

 

پسندها (5)

نظرات (3)

مامان مهتاب
7 بهمن 93 13:01
سلام مامانی چه دخمل نازی خدا حفظش کنه این عسل بانو رو که شیرینیه زندگیتونه " ملینا خانوم افتخار دوستی با دخمل منو میده یا نه ؟ اگه موافقه پس خبرم کن.
مامان
پاسخ
سلام عزیزم .باعث افتخاره
مامان علی
13 بهمن 93 0:51
عزیز دلم چقدر مهربونی که تو دلت واسه مامانی گریه میکنی