به یاد روز معلم
دیروز پرستو و همکلاسی هاش برای روز معلم کیک سفارش داده بودن که صبح قرار شد من ببرم دم مدرسه و بدم بهش .وقتی وارد مدرسه شدم (آخه خودم هم تو مدرسه پرستو درس خوندم) حال و هوای روز معلم تو فضای مدرسه پیچیده بود یاد زمان خودم افتادم که تو مدرسه زنگ اول رو مدرسه جشن می گرفت و دو زنگ بعدی رو خودمون تو کلاس با معلم همون زنگ و بهمون خوش می گذشت تو ابتدایی هم که وقتی معلم وارد کلاس می شد این شعر رو می خوندیم : شمع شدی شعله شدی سوختی تا هنر خود به من آموختی .همیشه زنده باشی معلم ما باشی .بعد یه دست بلند می زدیم و جشن رو شروع می کردیم و هدیه هامون رو می دادیم و معلمها هم تنها چیزی که بهمون می گفتن هدیه شما برای ما خوب درس خوندنه .یادش بخیر هر چی فکر می کنم بیشتر به ذهنم می یاد که بنویسم از خاطرات مدرسه . از همین جا دست تمام معلمهای مهربون و دل سوز رو می بوسم و دوستشون دارم. جا داره به خاله مکرمه و همسر مهربونش عمو رضا هم این روز رو تبریک بگم .خاله مکرمه روزت مبارک عزیزم.