دو روز مهمون خونه مامان معصومه
سلام به دختر خوشگل و دوست داشتنی خودم
بالاخره تونستم بیام و خاطراتت رو ثبت کنم آخه دیگه تیر ماه هم تموم شد و منم راحت شدم.
تو هفته ای که گذشت زیاد اتفاق خاصی نیفتاد و همش تو خونه بودی و عصرها باهم به پارک می رفتیم.تاروز سه شنبه که صبح زود بیدار شدم و آماده کردمت تا ببرم خونه مامان معصومه سرراهمون یه سر به پارک سر خیابون رفتیم و برات که عدسی درست کرده بودم خوردی و بعد رفتیم خونه مامان جون ،عمه مریم هم که دیگه نگو عاشق تو تا تو رو دید ش کلا پرید و چون بهانه می گرفتی که منم نرم سر کار عمه مریم هم آماده شد تا ببردت پارک و من به زور تونسم جیم شم و برم سرکار ام با نیم ساعت تاخیرکه مدیر محترم اداره به محض ورودم به اتاق احضارم کرد و ساعتش رو بهم نشون داد و انگار که خودم ساعت ندارم بهم گفت خانم شما خودتون که مسئول کنترل پرسنل هستی خودت چرا دیر کردی منم گفتم مگه مسئولین دل ندارن خندید و چیزی نگفت و رفتم به کارهام رسیدم و بعد هم موقع ظهر منم اومدم خونه مامان جون و کلی از دیدنم و خوشحال شدی و بعد ناهار استراحت کردیم و عصری با عمه مر یم رفتیم بیرون خرید کردیم برای دکور آشپرخونه سه تا مجسمه خریدم و بعد هم اومدی خونه هر وقت هم منو و مریم باهم بیرون بریم تا ولخرجی نکینم به خونه برنمی گردیم. خسته وکوفته اومدیم عمه لیلا و سارا هم اومدن کلی بهمون خوش گذشت در ضمن مامان معصومه هم برای عروسکت لحاف و دشتک و بالش درست کرده که عکسشو برات می ذارم
دست مامان جون هم درد نکنه که برامون زحمت کشیدن.شب هم دیگه خیلی خسته بودیم اومدیم خونه و خوابیدیم
صبح هم دوباره بیدارت کردم تا ببرمت خونه مامان معصومه اما اینبار به عمه مریم گفتم که آماده شه تا بریم دنبالش و بریم پارک سمت اداره ما. شما رو کنار پارک پیاده کردم و خودم رفتم اداره تا کارهامو انجام بدم و قرار بود که یه سر به دارایی و بیمه هم برم و سر راهم شما رو هم به خونه برسونم .کارهامو انجام دادم و اومدم دنبالتون و بردم خونه باز هم بهونه می گرفتی که نه نرو دیگه نمی دونم باید چیکار کنم شما دیگه باید بدونی که دیگه نباید بهونه بگیری .باید بفهمی که مامان و بابا هر روز صبح باید برن سر کار باید قبول کنی که من تا نصف روز نمی تونم باهات باشم.دخترم دوستت دارم
یه روز که داشتم می رفتم سرکار،از خواستی که نرم دلم آتیش گرفت طرز بیانت طوری بود که اشکای چشاتو که دیدم خودم هم اشک ریختم .کاش اون لحظه می تونستم از اشکای چشات که گلوله شده بود و کنار چشمت وایساده بود عکس بگیرم .دخترم عاشقانه می پرستمت.
این گلهای خوشگل هم تقدیم به خاله باران خوشگل که همیشه جویای حال ما هست.
اینم کادوی عمه مریم
دست مامانی درد نکنه
ملینا جونم در شهربازی تو صف ماشین سواری
به وقت تنهایی شیطونیهات گل می کنه
در حال فرار از عکس گرفتن