این روزهای ملینا
سلام دخترم
روزها در پی هم می گذرند و دختر نازم روز به روز بزرگ و بزرگتر می شه و خدا رو به خاطر دادن این نعمت بزرگ هزاران بار شکر می کنم.
تو این روزهای تابستانی ملینای من هم پا به پای من ، صبحها رو به شب و شب رو به روز می رسونه.
هر روز صبح با هم بیدار می شیم و به سمت شرکت راه می افتیم و تقریبا ی ساعتی باهم هستیم تا خاله سهیلا(مامان تارا و طاها) می یاد دنبالت و به سمت موسسه می رین.تو موسسه هم کلاسهای مختلف هست که تو اکثرشون شرکت کردی مثه کلاس نقاشی و چرتکه و آکادمی زبان هم که هستی. بعد از ظهرها هم ی کلاس زبان که ادونچر هستش رو می ری ولی این ترم اخرته ،چون دیگه می خوان کتاب مجیک رو شروع کنن که شما طرف صبح اون رو داری می خونی.تا الان هم می تونی کلمات سه حرفی رو بنویسی و بخونی و همه حروف ها رو هم کاملا بلدی و حتی حروفهای ترکیبی مثه ay-ai- ch- sh- , ...
البته تو نوشتن کمی اذیتم می کنی اونم می گی که من بلدم و نمی خوام بنویسم .وقتی هم شروع می کنی برای نوشتن یک حرف رو که می نویسی کلی ورجه و ورجه می کنی و من کلافه می شم .وقتی پیشت هستم این جور می کنی .اما وقتی پیشت نیستم و تنهایی می خوای بنویسی مثه فرفره هستی.
کلاس چرتکه رو هم باز به اصرار خودت رفتی و من زیاد دوست نداشتم .حتی ی دوره 4 جلسه ای براتون گذاشتن تا سرعت و دقتها سنجیده بشه و بعد ی آزمون بگیرن .که الان دو جلسه از کلاس گذشته و وقتی از مربی پرسیدم که ملینا چطوره کارش آیا راضی هستین گفت که اصلا از ملینا انتظار نداشتم که پا به پای بقیه بچه ها بیاد از همه دیرتر شروع می کنه برای نوشتن اعداد و زودتر هم تموم می کنه خطش هم خوبه.دیگه خوب چون خودت علاقه داشتی دیگه پس منم راضی هستم دخمل نازم.
دیروز هم از طرف موسسه همگی رفتین سینما .فیلم مدرسه موشهای 2 .همیشه خوش باشی خوشگلمممممممممممم