ملیناملینا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره

عسل مامان و بابا

زهرا و فاطمه مهمون ملینا

1390/9/24 23:36
نویسنده : مامان
769 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خانم خانما

روز سه شنبه برای شام مهمون داشتم به خاطر همین تصمیم گرفتم که تو رو به خاله پری بسپرم و خودم به کارام برسم.خاله پری که از سر کار برمی گشت اومد تو رو هم  برد خونه خودشون و منم تونستم کارامو انجام بدم .

خونه رو جارو کردم و روی میزارو تمیز کردم و بعد هم سالادارو درست کردم ،در ضمن بابا هادی هم بهم خیلی کمک کرد و ژله ها رو درست کرد و دوغ آماده کرد.بابا هادی دستت درد نکنه که به مامان کمک کردی .

همچنین سوپ و غذا رو هم آماده کردم و همه چیز مرتب بود که فاطمه با مامان و باباش اومدن.اما تو هنوز نیومده بودی که به فاصله 10دقیقه تو هم تشریف فرما شدی و کلی خوشحال بودی و بعد از کمی هم زهرا با مامانش اومد که باباش بعدا اومد.

با زهرا و فاطمه بازی کردین و شادی . اولش از وسایلات به زهرا نمی دادی اما کم کم آروم شدی و اسباب بازیهاتو بهش می دادی.تازه زهرا برای تو و فاطمه کادو آورده بود که تو از مامان زهرا تشکر کردی و گفتی مامان لیباسه(لباسه). داشتم ازتون عکس می گرفتم که بابای زهرا اومد و براتون سک سک خریده بود با دیدن سک سک به کل از کادر بیرون شدین و یه ول وله ای راه انداختین که نگو و نپرس همش می گفتین این مال این مال من. نتونستم عکس بگیرم ،

با زهرا و فاطمه گرگم به هوا بازی می کردین و کتاب می خوندین.شامتونم که خوردین با هم تلویزیون تماشا می کردین.

مامانا هم با هم جلسه داشتن و باباها هم با هم ؛شما فسقلی ها هم با هم.کلی بهتون در کنار هم خوش گذشت .موقع خداحافظی هم به دوستات می گفتی بازم بیاین کوب (خوب).همدیگرو بوسیدین و دوستات رفتن.

بعد از رفتن مهمونا تو هم که خسته شده بودی همش منو صدا می زدی ولی مجبور بودم که خونه رو  انگاری بمب افتاده رو مرتب کنم ،تو رو به بابا هادی سپردم و اتاقا رو مرتب کنم . بعد از تموم شدن کارام لباساتو عوض کردم و مسواکتو زدی و آب خوردی و قصه گوش دادی و با لالایی خوابیدی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)