مروارید هشتم
ملینا جون امروز متوجه شدم که مروارید هشتم و نهمت داره برق می زنه،خدا رو شکر که بدون درد و اذیت بوده ،البته هفت مروارید اولی هم بدون اذیت بوده. مبارک باشه خانمی. امروز صبح که از خواب بیدار شدم متوجه شدم که اداره م دیر شده و نمی تونم خونه مامان جون برسونمت.آخه مامان جون تا وقتی من اداره هستم مواظب تو هستش تا من بیام.همیشه طرف صبح خونه مامان جونی .از مامانم به خاطر نگهداری از گلم تشکر می کنم .چون وقت اداره دیر شده بود مجبور شدم تو رو پیش بابا هادی بذارم بمونی باز هم به نفع تو بود که موندی و تا ساعت 10 خوابیدی . ساعت 12 بود که به بابا هادی زنگ زدم گفت: داریم می ریم پیش خاله پری ،آخه خاله پری هم تو بیمارستان ...
نویسنده :
مامان
23:20