ملیناملینا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

عسل مامان و بابا

به من چه ووووااااای!!!!!

1390/11/20 10:47
نویسنده : مامان
517 بازدید
اشتراک گذاری

 

 نازدونه مامان سلام

  خوشگل خانم الان دو سه روزه که تب داری و بهونه های الکی می گیری نمی دونم به خاطر دندون در آوردنته یا اینکه ویروس  . اصلا دوست ندارم تو مریض بشی راضیم خودم مریض بشم ولی تو و بابا هادی مریض نشین خیلی سخته .غذا هم که کم می خوری .روز اول که خیلی بی حال بودی وقتی پیش دکترت بردم بعد از سلام شروع به گریه کردی از آنجایی که دکترت خیلی مهربونه صبر کرد تا گریه شما تموم شه بعد معاینه کنه .اما دکتر هم بعد از معاینه گفت نشانه ای از عفونت نیست و فقط برات آزمایش ادرار نوشت تو اون سرما رفتیم آزمایشگاه ولی خانم گفت من جیش ندارم .مجبور شدیم که تو خونه ازت ادرار رو بگیریم.تو مسیر هم برای بابا هادی عینک آفاتبی خریدینم که آقای فروشنده یه عینک هم به شما داد و ازش تشکر کردی و گفتی مرسی و بای بای  

    از شیطونیهات هم کم نمی ذاری دیشب که داشتم باهات تراشه ها رو کار می کردم شیطنتت گل کرد و جوابهای سر بالا بهم می دادی و بهم می گی بده خودم از شما بپرسم.منم چند بار این کار رو کردم و تو از من پرسیدی .اگه جواب درست می دادم بهم با یه قیافه خاصی می گفتی :آپرین مامان آپرین.اگه اشتباه می گفتم بهم می گفتی نه مامان .بعد خودت کلمه صحیح رو می گفتی .دیروز که دیگه کلا جواب سر بالا میدادی از دستت عصبانی شدم و رو مبل نشستم و اخم کردم.دیدم تو هم رفتی رو مبل نشستی و گفتی من ناراحتم بابا هادی پرسید چرا؟ گفتی مامان زهرا عاصابانیه .وای چه قیافه حق به جانب گرفته بودی هیچی دیگه با دیدن قیافه ناراحتت سریع خنده ام گرفت و گفتم نه عزیزم مگه من می تونم از دست تو عصبانی شم .

   یه ذره بعد اومدی گفتی مامان گوشبارم (گوشوارم)نیست ،گفتم برو ببین کجا انداختی برگشتی بهم گفتی به من چه .ووووووووااااای این دیگه اصلا بخششی توش نبود تو از کجا اینو یاد گرفتی در حالیکه من و بابا هادی یک بار هم بهم نگفتیم به من چه !!!!!من و بابا بهم زول زده بودیم و فقط گفتیم نخندیم که دفعه بعد تکرار نشه و از ذهنش خارج بشه کافیه یه بار بگی اونوقته که دیگه بیچاره شدم .

  دیشب هم حالت خوب بود برای خودت کلی بازی می کردی و شب هم که می خواستیم چراغ رو خاموش کنیم اجازه نمی دادی و می گفتی گاش کن (خاموش کن که برعکس روشن کن ). هیچی دیگه باز ماجرا خواب ملینا خانم شروع می شد که باید با دعوا بخوابیم .که ادامه ماجرا رو همه می دونن. خوابهای خوش ببینی عزیزم.

  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان چشم عسلي
22 بهمن 90 13:51
سلام خانومي با سرما چه ميكنيد ؟شهر شما شده بچه معروفچند وقته به عنوان سردترين شهر معرفي ميشود تا اسم شهرتون مياد ياد مليناجونم مي افتم ملينا جون هم مثل دخملي من افعال معكوس به كار ميبرهمواظب خوشملمون باش