ملینا مهمون النا و دیانا
سلام خوشگلم
نازگلم ثبت روز به روز و ساعت به ساعت اتقاقات جالب و دوست داشتنی خیلی مزه داره وقتی خودم به خاطرات پستهای قبل برمی گردم و می خونم کلی ذوق می کنم و تکرار خاطرات می کنم .پس دلم می خواد از لحظه به لحظه زندگیت برات بنویسم تا جایی که بتونم این کار رو می کنم .
روز دوشنبه از صبح سر کار بودم فقط برای ناهار بابا اومد دنبالم تا ناهار و بخورم و دوباره برم سرکار.فقط به اندازه یه ناهار خوردن در کنارت بودم .بابا جون اتوبوسشو آورده بود دم در که تو هم تو اتوبوس بودی بابا جون می گفت دنده رو بوس می کردی و می گفتی نازی . در کل بیرون هم اتوبوس مسافر بری رو هم ببینی می گی بابا جونه ها. سر ناهار هم برامون کلی شیرین زبونی می کردی و می گفتی مامان ببین دایی رو پاشده و ناهار نمی خوره دعواش کن. از صبح هر اتفاقی برات افتاده بود برای من تعریف می کردی .با قاشق از داخل لیوان آب می خوردی .می گفتی با مامان جون درس خوندم.منم بعد ناهار رفتم سر کار که رسیدگی به اسناد یه شرکت بود مجبور بودم که برم.اما دلم پیش تو بود و فقط ساعت رو نگاه می کردم که کی تموم می شه اما از بخت بد من تا ساعت 7:30 عصر طول کشید خسته و کوفته اومدم و شام رو هم با هم خوردیم قرار شد بریم عیادت عموی من که مریض بود .دو تا نوه داره به اسمهای النا و دیانا که تو اصلا اونا رو ندیده بودی وقتی بهت گفتم برو لباساتو بیار بپوشونم بریم خونه دیانا پرسیدی دیانا کیه ؟ توضیح دادم که نوه عموی منه می گفتی نه مال منه.تو راه هم همش می گفتی دیانارو دوست دارم خیلی.بعد از اینکه دیانا و النا رو دیدی باهاشون دوست شدی اما اونا خیلی شیطونی می کردن و تو هم محو تماشای کارای اونا بودی و هر از چند گاهی هم به من می گفتی دیانا شلوغ می کنه کاربد می کنه .اما با هم خوب بازی کردین چون من خیلی خسته بودم زود برگشتیم خونه .
که یه هو خاله پرستو گفت : وووووووواااااااااااااییییییییی ملینا چه کردی نگو خانم کوچولو قبل از رفتن به مهمونی دفتر پرستو رو برداشته و خط خطی کرده وقتی صدای پرستو رو شنیدی گفتی پرستو چی شد؟ پرستو هم که بهت توضیح داد لبتو به دندونت گرفتی و گفتی ببخشید منذرت (معذرت)می خوام.
جالبتر از همه چیز این بود که دستمو گرفتی و گفتی بریم بخوابیم تعجب !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
با یک شب بخیر جانانه نازنینم به خواب ناز رفتی.