ملیناملینا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

عسل مامان و بابا

ماجرای استخر و ملینا

1392/8/13 11:57
نویسنده : مامان
758 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر گلمشکلک های محدثه

از چند روز قبل تصمیم گرفتیم که من و شما و مامان جون و خاله سارا بریم استخر ،اما من می گفتم شاید ملینا رو نذارن بیاد تو استخر،که بقیه گفتن نه ،می ذارن ، دیروز که بهت گفتم مامانی می خوایم بریم استخر کلی خوشخال و ذوق از خودت در کردی In The Poolو اردک بادی رو هم برداشتی و گفتی می خوام ببرم استخر باهاش بازی کنم.مایوت رو هم پوشیدی و ساعت 3 بود که از خونه در اومدیم و به سمت استخر رفتیم البته بهت هم می گفتم شاید خانمه نذاری بری استخر می پرسیدی چراااااا؟ می گفتم که چون غذا کم خوردی و کوچیک موندی شاید نذاره تو هم می گفتی نه می ذاره.Diving

وقتی به استخر رسیدیم تا خانمه شما رو دید گفت نهههههههههههه.از اونور منو صدا کردی می گی مامان خانمه چی می گه گفتم که می گه نه قانون اینجا اینه که بچه های 4 ساله رو می ذارن .هرچی گفتم بابا دختر من 4 سالشه گفت نه خانم نمی شه .منم گفتم خوب والله با پارتی می شه بدون پارتی نمی شه.ناراحت شدم

تو هم وقتی شنیدی که خانمه نمی ذاره ،همش گریه کردی و اشکات همچین می ریخت که نگو.شکلک های محدثه

منم زیاد اصرار نکردم که نه تو رو خدا بذارین برم و از این حرفا...

مامان جون و سارا جون هم خیلی دپرس شدن و گفتن برگردیم منم گفتم نه شما برین استخر من و ملینا بیرون منتظرتون می مونیم.به زور اون دوتا رو فرستادم و خودمون بیرون منتظر شدیم ولی دقیقا نیم ساعت گریه کردی که منم می خوام برم .

اما خانمه اونقدر بی رحم بود که انگار نه انگار ازش بدم اومد .نه به این خاطر که ملینا رو نذاشت تو .به این خاطر که هر کسی که می دید ملینا داره با چه سوزی گریه می کنه اگه سنگ هم بود نرم می شد و یه حرفی به بچه می زد و قانعش می کرد.ازش بدم اومد ،تو دلم گفتم دل بچه رو شکوند و ناراحتش کرد.ملینا هم همینطور اشک می ریخت .بچه ام خیلی ناراحت شد.

اما بهش قول دادم که دفعه بعد از یه استخر دیگه بپرسم که می ذارنت یا نه.

من نمی دونم این چه قانونیه که بچه ها نمی تونن برن تو آب .اونم وقتی مادرشون باهاشونه و سنش هم که 4 ساله .

تو بغلم خوابت برد و کمی بعد هم مامان جون و سارا جون اومدن و برگشتیم خونه وقتی بیدار شدی دیدی رو تخت هستی و گفتی که مامان چرا اینجاییم پس نرفیتم توی استخر چی شد؟خانمه نمی ذاره؟

خیلی غصه خوردم .کاش اصلا نمی بردمت اونجا.بمیرم و هیچوقت ناراحتی و اشک و غصه هات رو نبینم عزیز دلم.دل شکسته

شکلک های محدثه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مانی محیا
13 آبان 92 14:45
وااای من هم اشکم درومد.. این که این خانمها گندن که شکی توش نیس همه جاییه. اما مامان جون و خاله سارا هم نمیرفتن بهتر بود. پس واجب شد بیاید تهران خودم میبرمتون استخر دانشگاه خودمون که همه مدل میذارن.. فرداش هم بریم 7 حوض گردی خوبه...


چشم مامان محیا دوست دارم یه مرخصی توپ بگیرم بعد مزاحمت بشم.دیگه خیلی داری اصرار می کنی
مامان و سارا جون هم به اصرار من رفتن وگرنه اونا هم می گفتن برگردیم.
توت فرنگی
13 آبان 92 16:22
وبتونو خیلی دوس دارم مامان ملینا
ملیناهم خیلی دخترنازیه خدابراتون نیگهش داره


ممنون عزیزم
مامان فتانه
13 آبان 92 23:17
واقعا چه بیرحم بود خانمه من اگه بودم دلم میخواست زار زار با بچه گریه کنم که حسرت چیزی نخوره


آره همچین هم چپ چپ نگاه می کرد که نگو انگار استخر باباشه.
مامان النا
14 آبان 92 10:50
اشکال نداره گلم یه خورده دیگه که غذا بخوری بزرگتر می شی و دیگه کسی نمی تونه جلوتو بگیره و می تونی راحت بری استخر و آب بازی کنی عزیزم
ناهید
14 آبان 92 14:21
سلام زهرا جون خوبین .واقعا که عجب آدمی بوده ها آدم انقدر سنگ چطوری دلش اومد که به قول شما یه حرفی به بچه بزنه بچه رو قانع کنه چه آدمایی پیدا میشن. فدای اوان اشکای دودونه ات خاله که گریه کردی الهی دردو بلات بخوره تو سره اون خانومه


سلام ناهید جون ممنون که بهمون سر زدی.آره خیلی سنگ دل بود من اگه بودم حتی اگر هم قانون می گه که بچه های کوچک نباید باشن با حرف بچه رو قانع می کردم.
الهه مامان یسنا
14 آبان 92 15:04
آخی چقدر بد!!! کاش از اولش پرسیده بودی که اینقدر ملینا جونمون اذیت نمیشد.. ولی مامانی به خاطر پوست خودش اجازه نمیدن چون کلر زیاد بچه رو اذیت میکنه...


آره می دونم ،آخه اولین بارم بود به این استخر می رفتم گفتم شاید برای بچه ها هم باشه ولی نبود.
مامان پریسا
17 آبان 92 10:25
وای خیلی ناراحت شدماما من هر بار که به استخر رفتم پریسا رو هم با خودم بردم و مشکلی نبود
مامان پریسا
17 آبان 92 10:25
عزیزم. برای تولد دعوت هستید بفرمایید
اليناگلينا
18 آبان 92 8:51
اشكال نداره عزيزم بزرگتر كه شدي مي ري تو آب تا دلت بخواد.چشماي نازت را تر نكن عزيزم.راستي چرا يه سر به ما نمي زنيد هااااااااااااااااااااااااا؟ عكسهاي تولدمون را گذاشتيم.خواستيد يه سر به ما بزنيد
مامان نیایش و نازنین
19 آبان 92 9:00
سلام . آخی ملینا جون طفلکی . بچه با چه ذوقی رفته بوده . البته به خاطر خود بچه هاست که نمی ذارن . اما باید حداقل 5 دقیقه ای می ذاشت بره تو . چه بی رحمن بعضی ها . من که با دیدن گریه یه بچه که اصلا نمی دونم کیه گریه ام می گیره و سینه ام سنگین می شه . نمی دونم چطوری بعضی ها اینجورین .