من ماهی نیستم
سلام خوشگلکم
ملینا جون، دیروز که از سر کار اومدم نهارو که خوردیم با بابا هادی و مامان جون اسباب و اثاثه رو جمع کردیم و خونه رو باید تا سر ماه تحویل دهیم .بابا هادی هم گفت یه کم زودتر انجام بشه بهتره .تو هم پیش خاله پرستو موندی و ما هم اسباب کشی می کردیم.شب که اومدیم خونه ،خاله پری و امیر هم بودن .خاله پری می گه به ملینا گفتم ماهی بیا پیش من.تو هم کمی مکث کردی و بعد بهش گفتی من ماهی نیستم ملینا جون هستم.خاله پری می گه من و امیر از خنده روده بر شده بودیم.خاله که داشت تعریف می کرد تو هم داشتی گوش می دادی و بعد سرت رو برای تایید تکون دادی و با صدای بلند خندیدی.
موقع شام هم که غذا کم خورده بودی ساعت ١٠:٣٠برات شام اوردم که بخوری می گفتی نمی خورم وقتی عکسای امیر رو بهت نشون می دادیم همچین غذاتو می خوردی که نگو. تازه وقت خوابت که رسیده بود داشتی بهونه گیری می کردی که سرتو گذاشتی رو شونه من و بعد چشماتو بستی بعد ازم می پرسی امیر کجاست.دخترم تو خواب هم از امیر دست نمی کشی . آخه بلاچه تو چقدر امیررو دوست داری. ابراز علاقه ات به امیر با ترتیب زیر می باشد:
کسی در می زنه : امیییره
خاله پری می یاد: پس امیر کوش
خاله پری زنگ می زنه : اول از همه امیر صحبت کنه
در رو باز کنی ببینی امیر و پری هستن : امیییر سلام پس خاله پری چی
زنگ می زنم با خاله پری صحبت کنی: یه ذره امیر حرف بزنه
احوال پرسی با امیر: امیییر خوبی
کسی بگه امیر ماله منه: بدو بدو می ری می شینی بغل امیر و اجازه نمی دی می گی امیییره خودمه
همه کارهاتو و بازیهات برای امیییره پس بقیه چی حسودیمون گل کرد.
اینم عکس امییییر که ملینا خیلی دوسش دارههههههههههههههههههه