سلام دختر خوشگلم دیروز 97/9/13 صبح که بردمت مدرسه ،با مامان سانای قرار گذاشتیم به خاطر ستاره ایی که تو مدرسه گرفتین ببریمتون اشراق،قرار ما ساعت 6 بود.بعد از اینکه از مدرسه اومدی مشغول تماشای تلویزیون شدی،منم که سرکار بودم.تا اومدم آماده شدیم رفتیم کلاس زبان،بعد کلاس زبان هم گفتی بریم با مانلی بیرون.اما بهت گفتم نه عزیزم ی سورپرایز دارم برات،تا خود اشراق بهت نگفتم چی بوده سورپرایزم ،و شما هم همش ازم سوال می کرید که سورپرایز چیه بگو بهم و منم مقاومت کردم و رسیدیم اشراق گفتی برا چی اومدیم اینجا ،گفتم با یکی از دوست ام قرار دارم تا لباس بخریم ،هیچی دیگه روتم کرده بودی سمت من،سانای از پشت چشاتو گرفتم تا حدس بزنی کی هستش.به سانای گفتم که اسم...