کم کم داری بد می شیا!!!!!!
سلام عزیزم روز پنج شنبه ات بخیر باشه خوشگل مامان و بابا
اونقدر شیرین زبونی می کنی که نگو اونقدر حرف می زنی که بهت می گیم کلینا بسه چقدر حرف می زنی.اصلا حرف گوش نمی دی.تو این زمینه حرف زدن دست عمه مریم و خاله پرستو رو از پشت بستی اونا هم دیگه اعتزاف کردن که ملینا بیشتر از ما حرف می زنه
تازگیها هر چی می خوای انجام بدی ازم می پرسی مامان انجام بدم و من مخالفت کنم از شما اصرار از من مخالفت ،آخرش می گی مامان دیگه کم کم داری بد می شیا.که دیگه این اواخر می گی مامان دیگه واقعا بد شدیا .هیچی دیگه اینم از دخترم.
دوباره بعد از سه جلسه کلاس زبان نرفتن دیروز رفتیم .البته روز دوشنبه سر یه کلاس دیگه رفتین که اونجا به جز شما چند تا دانش آموز دیگه هم بودن که خیلی بزرگتر از شما بودن ،بعد کتابش هم A3بود که وقتی دیدمش گفتم نه شاید نتونید بخونید که توش ایام هفته و ساعت بود منم مخالفت کردم و دوباره برگشتیم به 2b،تو کلاس قبلی که اولین جلسه تون بود از روی صندلی با تارا دست هم رو گرفته بودین که با تاب دادن دستاتون یه دفعه صندلی تارا برگشت و افتاد زمین خدا رو شکر چیزی نشد ولی تارا گریه کرد و تو هم از ترس سرت رو کرده بودی تو کیف و می گفتی تارا افتاد و من می خوام خوراکی بخورم بمیرم که ار ترست سرت رو کرده بودی تو کیف.هیچی دیگه تا آخر کلاس بد عنق شده بودین و اصلا به حرفای تیچر گوش نمی دادین .
اما دیگه از روز چهارشنبه برگشتین دوباره پیش تیچر حیدری .امیدوارم موفق باشی گلم
امروز هم عمو مهدی داره می ره کربلا ،
الان هم برف به شدت داره می باره و زمین سفید شده و باد شدید هم هستش .اصلا دلم نمی خواد کار کنم از پشت پنجره اتاقم دارم حیاط رو می بینم خیلی زیباست خدایا شکرت به خاطر این نعمتت.