من اومدم....
سلام دختر نازم عزیز دلم
بالاخره با کلی تاخیر اومدم اما دست خالی از عکسای پست قبلی،آخه می دونی چیه ؟ عکسایی که تو برف و خونه باغ گرفته بودیم اصلا تو دوربین خودمون نبود ولی فکر کنم تو دوربین خاله ساراست .خاه سارا هم رفته مشهد ان شالله اومدش یه دوربین اون رو هم نگاه کنم اگه بود عکس می ذارم شرمنده دختر گلم
دیگه حس و حال عکس تو این هوا نیستش و حوصله هم ندارم.
خیلی وقت هم هست که از شیطنتهات و شیرین زبونیهات نگفتم ،هر روز که می گذره بزرگتر می شی و فهیم تر و شرین زبونتر،ولی یه چیزیت اصلا فرق نکرده اونم غذا خوردنته که عذاب این دنیا و اخرت رو بهم می دی و واقعا اذیت می شم.هم منو اذیت می کنی هم خودت رو.اما در بقیه مسائل واقعا ازت راضی هستم ،
صرفه جویی در مصرف برق رو من باید از شما دختر گلم یاد بگیرم که هر وقت وارد اتاقت می شم چراغ اتاق رو روشن می کنم موقع برگشت یادم می ره اونوقت به من با اشاره انگشت می گی مامان یادت رفت هیچی با کلی معذرت خواهی برمی گردم چراغ رو خاموش می کنم
اونقدر با کتاب کار و نقاشیهات مشغولی که وقت برای شلوغ کردن نداری با اسباب بازیها هم زیاد اخت نیستی فقط برات کتاب بیارم و بخونم یا با کتاب کارهات کار کنی راضی هستی.هر چقدر هم کار کنیم خسته نمی شی .
ترم 4 زبان رو هم دیروز با نمره 100 تموم کردی (tiny talk 2b) .حالا برای ترم بعد منتظر تماس از موسسه هستم.دخترم برایت آرزوی موفقیت می کنم.
دیروز هم تولد زهرا جون (نوه خاله بابا هادی) بود که شما و فاطمه هم دعوت بودین چون خیلی وقت بود همدیگرو ندیده بودین برای رفتن به تولدش لحظه شماری می کردی.زهرا کوچولو چون خیلی وقت بود شما رو ندیده بود بهم می گه خاله زهرا خیلی وقته ملینا رو ندیدم چقدر بزرگ شده اولش نشناختم ،زهرا جون قربونت برم که نشناختیش.ملینا هم می گفت زهرا تو هم بزرگ شدیا شیطون بلا.
تو تولد هم بهتون خیلی خوش گذشت شما دوتا نرقصیدین اما فاطمه کمی رقصید .
اونقدر ورجه وورجه کردین که همش دو سه تا عکس تونستم بگیرم همه عکسا رو جمع می کنم و باهم تو یه پست انشاله می ذارم .