سلام خوشگلم چند روزپیش خاله معصومه و عمو طاهر(دوست خانوادگی) بهمون زنگ زدن و گفتن که ما قزوینیم و روز جمعه می یام زنجان تا شما رو هم ببینیم و بعد بریم ارومیه .روز جمعه عمو طاهر و معصومه جون با یه نی نی خوشگل به نام والا اومدن خونمون والا که 16 روزه هستش برای دیدن مادر بزرگ و پدر بزرگهاش از شیراز به قزوین و ارومیه داشت سفر می کرد.و هر سال هم برای دیدن ما به زنجان می یان. با دیدن والا کلی خوشحال شده بودی و دائم به دستان کوچک والا نگاه می کردی و می گفتی خیلی کوچولوئه.تا گریه می کرد می گفتی چی شد؟ وقتی شیر می خورد تو هم ازم شیر می خواستی و می گفتی بغل مامان زهرا می می می خوام .بلاچه الان چه وقته شیر خوردنه دیگه ...