ملیناملینا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

عسل مامان و بابا

شیرین زبونیهای نازگلم

1391/3/23 14:15
نویسنده : مامان
1,139 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام نازگلم13800000

16200000 الان چند روزه که تو اداره سرم شلوغه آخه برای چند تا از شرکتها باید اظهارنامه مالیاتی تنظیم کنم وای نگو با اومدن تیر ماه تمام تنم می لرزه آخه باید تا پایان تیر اظهارنامه ها رو تحویل دهم دخترم برام دعا کن .11500000

خوب جونم برات بگه که خیلی خیلی شیرین زبون شدی و نمی دونم کدومش رو بگم تا اونجایی که ذهنم اجازه بده یادآوری می کنم:

داشتم می بردمت پارک که می گی مامان دستمو بگیر تا نخورم زمین آخه دیدی بابا جون دستشو به مامان جون نداد افتاد زمین و ماشین بهش خورد.منو می گی بهت گفت آفرین بله باید دست مامانو بگیره تا ماشین بهت نزنه.

آنیسا و دینا و یسنا و محمد امین خونه مامان جون بودن که محمد امین یسنا رو انداخت زمین و گریه کرد رفتی با محمد امین داری دعوا می کنی بهش گفتی اونم با اشاره دست:چرا زدی ها به حالت دعوا و دست به کمر ها چرا زدی برو بوسش کن.

چند روز هم هست که دیگه از بازی کردن با می می مامان هم خبری نیست آخه کمی رژ مالیدم و گفتم که زخمی شده .هر سری که یادت می افته می گی بذار فوت کنم بعد از فوت هم بوس می کنی می گی خوب شود بیام باهات بازی کنم.

صبح هم از خواب بیدار شدی و قبل از اینکه چشاتو باز کنی گفتی مامان می می خوب شده؟

با ماشین خاله پری داشتیم می رفتیم خرید که گفتی خاله پری آهنگ بزن(بذار) خاله هم آهنگ گذاشت اونم داشت ملودی رو می خوند که گفتی این نه،ناری ناری رو بذار ،خاله پری گفت اونم به چشم .صدای ضبط پایین بود که گفتی محکمش کن(صدا رو بده بلا)بله تو خیابون صدای ضبط هم رفت بالا وای خدای من برگشتم دیدم داری هم می خونی و هم می رقصی.آخه قرتی مامانت رقاصه یا بابات.منو باش داشتم براش سی دی قرآن آماده می کردم که به اون گوش بده غافل از اینکه دخترم داره می رقصه.واای

در ضمن دوربین هم مونده خونه خاله پری و یادم می ره برم بیارمش.

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان ترنم کوچولو
24 خرداد 91 12:09
خاله قربون این دختر شیرین زبون ملوسک
مامان کارن
24 خرداد 91 12:10
سلام خانمی واقعا حرف دل من رو نوشتید کار اداره ما رو از زندگی انداخته وحتی نمیتونیم با بچه هامون بازی کنیم بخاطر همین هم نمیتونم حتی سری به وب خود کارن سر بزنم واز شماهم معذرت میخوام ولی قول میدم بعد از این زودتر بیام پیشتون


خوشحال می شم عزیزم
الهه مامان یسنا
31 خرداد 91 12:38
آخی چند وقت بود نیومده بودم دلم واسه ملینا تنگ شده بود. چه با مزه شدی گلم!! نمیدونم این ناری ناری چی داره که بچه ها همش میخوان اونو بشنون......
مانی محیا
7 تیر 91 10:04
سلام عزیزم. قبول باشه. من دیروز خوندم این پستو. ترسیدم شرکت کنم نتونم. دیر نمیشه اگه چند روز بعد خبرت کنم؟ تا قبل محیا خودم تنها دوبار تو ماه رمضون ختم داشتم. اما الان سرکار و آشپزی و بچه واقعا وقت نمیذاره..ایشاله تعطیلات تابستونه بیفته تو ماه رمضون حتما اونجا میخونم. خبرت میدم.