شیرین زبونیهای نازگلم
سلام نازگلم
الان چند روزه که تو اداره سرم شلوغه آخه برای چند تا از شرکتها باید اظهارنامه مالیاتی تنظیم کنم وای نگو با اومدن تیر ماه تمام تنم می لرزه آخه باید تا پایان تیر اظهارنامه ها رو تحویل دهم دخترم برام دعا کن .
خوب جونم برات بگه که خیلی خیلی شیرین زبون شدی و نمی دونم کدومش رو بگم تا اونجایی که ذهنم اجازه بده یادآوری می کنم:
داشتم می بردمت پارک که می گی مامان دستمو بگیر تا نخورم زمین آخه دیدی بابا جون دستشو به مامان جون نداد افتاد زمین و ماشین بهش خورد.منو می گی بهت گفت آفرین بله باید دست مامانو بگیره تا ماشین بهت نزنه.
آنیسا و دینا و یسنا و محمد امین خونه مامان جون بودن که محمد امین یسنا رو انداخت زمین و گریه کرد رفتی با محمد امین داری دعوا می کنی بهش گفتی اونم با اشاره دست:چرا زدی ها به حالت دعوا و دست به کمر ها چرا زدی برو بوسش کن.
چند روز هم هست که دیگه از بازی کردن با می می مامان هم خبری نیست آخه کمی رژ مالیدم و گفتم که زخمی شده .هر سری که یادت می افته می گی بذار فوت کنم بعد از فوت هم بوس می کنی می گی خوب شود بیام باهات بازی کنم.
صبح هم از خواب بیدار شدی و قبل از اینکه چشاتو باز کنی گفتی مامان می می خوب شده؟
با ماشین خاله پری داشتیم می رفتیم خرید که گفتی خاله پری آهنگ بزن(بذار) خاله هم آهنگ گذاشت اونم داشت ملودی رو می خوند که گفتی این نه،ناری ناری رو بذار ،خاله پری گفت اونم به چشم .صدای ضبط پایین بود که گفتی محکمش کن(صدا رو بده بلا)بله تو خیابون صدای ضبط هم رفت بالا وای خدای من برگشتم دیدم داری هم می خونی و هم می رقصی.آخه قرتی مامانت رقاصه یا بابات.منو باش داشتم براش سی دی قرآن آماده می کردم که به اون گوش بده غافل از اینکه دخترم داره می رقصه.واای
در ضمن دوربین هم مونده خونه خاله پری و یادم می ره برم بیارمش.