ملیناملینا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره

عسل مامان و بابا

فرشته مهربون

1390/7/11 13:54
نویسنده : مامان
527 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام دختر گلم:

صبح که از خواب بیدار شدم ،خواستم تا وقتی که تو خوابی به کارهام برسم ،خونه رو مرتب کردم و ناهارمو پختم .بعد اومدم تو اتاق دیدم همچین خوابیدی اصلاً دوست نداشتم بیدارت کنم .تازه وقتی خودم هم بچه بودم مامان جون که منو بیدار می کرد تو دلم می گفتم کاش بیدارم نکنه تا هر وقت که دوست دارم بخوابم ولی نمی شد.به همین خاطر منم دوست نداشتم بیدارت کنم.فقط لباستو آروم پوشوندم و بابا هادی آروم تو بغلش گرفتو گذاشت تو ماشین بعد هم منو تو اداره پیاده کردینو با بابا هادی رفتین خونه مامان جون.

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اولتصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

مامان جون هم می گفت خانم گل تا ساعت 10خوابیده و بعد هم صبحونه مفصل خورده و داره بازی می کنه .ممنون خانم کوچولو که هیچ کسو اذیت نمی کنی.از خدا هم تشکر می کنم که یک فرشته مهربون و نازنین به ما عطا کرده و بهونه گیر نیست.تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

دخترم به قدری آرومه که بابا جون که با تمام خستگی از سر کار می یاد قبل از اومدن زنگ می زنه و پیغام می ذاره که نذارین نوه گلم بره خونشون تا بیام و ببینمش .بابا جون هم که می یاد تو اونقدر شیرین زبونی می کنی که بابا دیگه نمی ذاره ما بریم خونمون بنابراین اکثر شب ها هم اونجا می مونیم.یه موقع هم می بینی خونه بابا جون هستیم که بابا ناصر جون زنگ می زنه و پیغام می ذاره که نوه خوشگلم باید امروز بیاد و ببینمش هیچی دیگه مسیر خونه بابا جون تا خونه بابا ناصر جونو دیگه چشم بسته بلدیم از بس که دوستت دارن خانمی.بنابراین یه شب هم می ریم و اونجا می مونیم.می دونی چرا ؟چون همه خانواده عاشقتن و دوستت دارن .دخترم برات آرزو می کنم همیشه فرزند صالح و خوب برای خانوادت باشی و سربلندمون کنی.به امید آن روزها

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان رها
12 مهر 90 11:20
ای جونم خاله چقدر طرفدار داری جیگر مواظب خودت باش