ملیناملینا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

عسل مامان و بابا

شروع مهد و کلاس زبان و خوابهای ناآرام عسلم

1392/7/2 23:20
نویسنده : مامان
696 بازدید
اشتراک گذاری

 

  

 


سلام نازگلم

 

    دخترم عزیزم ،این روزا هم سرم شلوغه هم اینکه خیلی کم حوصله شدم و کمتر برایت می نویسم و حتی عکسهایی هم که گرفتم انگشت شمار ند.آخه تو شرکت که سرم شلوغه و تازگیها هم محل کارم رو عوض کردم و به خونه هم نزدیکتر شدم .و هنوز هم اینترنت رو وصل نکردن از طرفی هم تو خونه تا لپ تاپ باز می شه و می بینی که دارم کار می کنم بهم می گی آی شیطون بلا تنهایی داری بازی می کنی .بده به من منم کار کنم .هیچی دیگه نمی تونم بنویسم .

کلاس زبان هم شروع شده و فردا دومین جلسه اش هستش .دیروز که جلسه اول بود رفتیم و رفتی تو کلاس نشستی و بعد تیچر که اومد تو کلاس .(آخه این ترم تیچرت عوض شده )منم که پشت در بودم می شنیدم که به تیچرت می گفتی: شما هم تیچری؟متفکر

تیچر:بله عزیزمچشمک

ملینا:پس اون یکی تیچرم کوسوال

تیچر:از امروز من تیچر جدیدملبخند

ملینا:نه من اون یکی تیچرم رو می خوامناراحت

تیچر:نه من تیچرتمکلافه

ملینا:شما برو بیرون آخه من اون یکی تیچرم رو دوست دارمقلب

گفتم الانه که تیچر بیاد بیرون و بگه این دختر مال کیه.منتظر

اما بعدش کلاس آروم شد و درس شروع شد.خیالم راحت شد.آخ

بعد کلاس ازت پرسیدم از تیچر جدید خوشت اومد گفتی بله خیلی خوبه.قلب

خوب معلومه منم از این تیچر خیلی خوشم اومد کی از همیچین تیچری بدش می یاد.

تیچری که اندام بیست ،آرایش در حد لالیگا،به هر حال خدا....نیشخند

 

از طرفی هم تو مهدت مربی ات سهیلا جون از اونجا رفته و یه مربی جدید اومده ،امیدوارم مثه سهیلا جون با هات خوب باشه.نمی دونم.سهیلا جون هم هر روز بهم زنگ می زنه و حالت رو می پرسه .الانم که دارم اینا رو می نویسم ،همزمان هم با سهیلا داشتم صحبت می کردم .قرار شد پنج شنبه از صبح بری مهد سهیلا جون.

دخترم الان که خوابیدی ،من دارم این پست رو می نویسم .

قبل از خوابت بهم گفتی :مامان زهرا به خدا بگو کم روز و شب بکنه بعد شروع کردی به گریه کردن،می گم آخه چی شده چرا روز و شب نشه .گفتی :آخه وقتی شب می شه من همش می رم تو فکرم .بعد همش می بینم که تو نیستی و من تو رو گم کردم و نمی تونم پیدات کنم .بعد همش گریه می کنم.

این موضوع خیلی ناراحتم کرد ،آخه الان چند شبه که نصف شبا تو خواب گریه می کنی و منو صدا می زنی .چند شب پیش هم همینطور بود و بیدار شدی و بهم گفتی مامان خواب می دیدم تو گم شدی و من نمی تونم پیدات کنم

بعد شروع کری به گریه کردن بهت گفتم چرا گریه می کنی گفتی مامان اگه شما و بابا هادی بمیرین من شبا می رم پیش امیر و پری جون می خوابم.نصف شب بعد از دیدن خوابت این رو بهم گفتی و همینطور کفتی اگه تو بری منم می رم پیش خدا.دخترم خیلی ناراحت شدم من که هیچ وقت از مردن و مرگ پیش شما حرف نمی زنم ولی اینا چطور به ذهنت می رسه موندم.با گفتن ماجرای شب و روز امشبت هم مطمئن شدم که تو خواب می بینی منو گم کردی و ناراحتی .و دوست نداری شب بشه .سریع به مامان گفتم یه دعای ترس برات بگیره ان شالله که دیگه از این جور خوابها نبینی عزیزم .

دوست دارم خوشگلم

 

وای نمی شه .همش دارم عکس می ذارم ولی ثبت نمی شه واییییییییی دیگه خسته شدم بعدا می ذارم شرمنده به خدا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامان فاطمه کوچولو
2 مهر 92 22:32
آخیییی .. عزیزم ...ملینا مطمئن باش مامانی خوب و مهربونت تا همیشه پیشت می مونه. دلت قرص و محکم. چون خدا فرشته ها رو از هم جدا نمی کنه


مامانی گل اگر شبا ملینا خانم تنها توی اتاقش می خوابه سعی کن پیشش باشی تا این کابوس ها دیگه به سراغش نیاد عزیزم.

ممنونم که به کلبه ی ما سر زدی. واقعا خوشحالم کردی. باور بفرمایید دلم برای شما ، ملینا با اون عکسای عزیز و دوست داشتنی اش یه ذره شده بود. لحظه شماری می کردم بیام و دواره این وبلاگ دوستداشتنی رو ببینم. حال خودت و فرشته کوچولوت خوبه؟ جای من روی ماهشو ببوس ...حتما فراموش نکن. متشکرم


ممنون عزیزم .به روی چشم گلم.
مامان مهرناز
3 مهر 92 0:41
عزیز دلم چقدر شیرین زبونی اونجا که گفتی ارایش درحد لالیگا کلی خندیدم امان از دست این خوابا راستش منم تو بچه گیم اینجورخوابا می دیدم هنوزم که یادم میاد میترسم درکش میکنم خیلی حس بدیه ان شالله هر چه زودتر تموم بشن
مامان رضا جونی
3 مهر 92 7:34
الهی فدای دخترم بشم خوابای پریشونمی بینه مامان زهرا برای دخترم آیه الکرسی بخون که خواب بد نبینه منم براش می خونم
فاطمه مامان الينا گلينا
6 مهر 92 9:08
اي جونم .خدا نكنه هيچوقت هيچوقت از بابا و مامانت جدا بشي عزيزم.هميشه خوابهاي رنگي ببيني عزيزم
♥ نیم وجبی ♥
6 مهر 92 15:38
عزیزم چقدر شما شیرین زبونی
ای وای چقدر دلم گرفت چرا عروسکمون خواب بد میبینه
ایشالا دیگه خواب بد نبینی و آروم و راحت بخوابی گلم


ان شالله
مامان آروین
6 مهر 92 18:20
سلام به روی ماه مامان زهرا و دختر ماهش که اینقده شیرین زبونه چه خوب و جه زود با تیچر جدیدش دخترمون اخت شد . مامانی تواین سن بچه ها خیلی خیالبافی می کنند من دعای ترسو این جور چیزا رو خیلی قبول ندارم فکر میکنم شاید فیلمهایی دیده که تو ذهنش مونده سعی کنید موضوع رو فراموش شده جلوه بدید ایشاله که بزودی رفع میشه عسلی مو از طرفم ببووووووووووووووووووووووسید
مانی محیا
7 مهر 92 11:10
سلام عزیز دلم. دلمون براتون تنگ شده. سر تیچره کلی خندیدم.. مواظب دخملم باش تا ازین فکرها نکنه. خصوصی
Sayeh
7 مهر 92 12:47
سلاممممممممم... منتظر عکسای نانازه ملینا هستیممممم)) خیلی ناااااااازی جوجو:-*
مامان ضحـــــــــا
8 مهر 92 9:30
سلام خاله خوبين؟؟؟ الهي بگردم چرا شبها نميتوني بخوابي؟؟؟ ماماني شايد ملينا جون از چيزي ترسيده،به نظرم اگه ترسشو برداريد بهتر بشه
مانی محیا
14 مهر 92 8:42
سلام عزیزم. نیستی کجایی. ملینا گلیو ببوس


سلام نبود اینترنت در محل کار و خونه .می یام
مامان فتانه
15 مهر 92 10:41
مااومدیم بااپ جدید
مانی محیا
16 مهر 92 12:48
خص
ناهید
16 مهر 92 13:12
سلام زهرا جون خوبین ؟ ملینا جونم خوبه ؟سلامتین خواهر؟ نیستین خواهر ؟ کجایین خواهر؟ دیر به دیر آپ میکنی خواهر ؟ ما نگرانیم خواهر ؟ یه خبری از خودتون به ما بده خواهر ؟ گل دختر ماهو شیرین زبونتم از طرف ن حسابی ببوس خواهر


سلام خواهر ،تو محل کارم ینترنت هنوز نیست از فردا انشالله می یام تو خونه هم از بد شانسی قطع شده بود .
مامان رضا جونی
16 مهر 92 14:07
http://www.koodakcity.com/wp-content/uploads/2012/10/k1-Rooze-Koodak.jpg
مامان فاطمه کوچولو
16 مهر 92 22:01
هر کودک ، گلدانی ست که از زیباترین گل های معطر ، خانه ها را به نزدیکت ترین بهارها گره زده است . عزیزم روزت مبارک
مامان ضحــــــــا
17 مهر 92 7:56
کاش میشد همیشه کودک بود زندگی شادی و عروسک بود کاش هرگز زنگ تفریحی نبود جمع بودن بود و تفریقی نبود کاش می‌شد باز کوچک می‌شدیم لا اقل یک روز کودک می‌شدیم روزت مبارك كوچولوي نازنين