ملیناملینا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

عسل مامان و بابا

مسسسسافرت

بچه ها،برای اولین بار مسافرت به سوریه رو داشتم .انشالله قسمت همه نی نی های خوشگل.فردای عید فطر ماجرا از این قرار بود که شب خونه خاله پرستو بودیم و شب رو هم همونجا موندییم تا بابا جونم بیاد منو ببینه و خودش بره سوریه .صبح که شد دیدم منو بیدار می کنن پاشو ما هم می خوایم بریم. بابا جونم چون نمی تونسته دوری منو تحمل کنه به ما هم گفت شماه هم می تونید بیاید.مامان و بابام در عرض ٢ ساعت آماده شدیم و رفتیم سوریه.حالا براتون تعریف می کنم چه قدر برام خوش گذشت و عکسامو براتون می ذارم.تازه تو سفر دو تا هم دوست پیدا کردم.     ...
9 شهريور 1390

مهمونی

دیشب افطاری خونه عمه لیلا دعوت بودیم و عمه از دیدنت خیلی خوشحال بود حتی بهت اجازه داد اگه پوشک نداری رو فرش خونه شون جیش کنی.سارا هم همش قربون صدقه ات می رفت و بوست می کرد.شام عمه اونقدر خوشمزه بود که تو با اشتهای کامل خوردی. نوش جونت.هی هم کی گفتی توپ بازی،توپ بازی.الهی قربون حرف زدنات برم مامانی.دختر من "نازه"    
8 شهريور 1390

شیطنت ها

سلام دخترم .امروز کلی با کارات مامان و بابا رو خندوندی.بوس دوری می فرستادی و چشمک می زدی برامون قرآن می خوندی (قرآن حافظت باشه)،می پرسیدیم خانمه چی گفت می گفتی "عسل". دختملم تازه داره کلمات می گه فدای حرف زدنش بره مامانی وباباجی هم الان سر کاره و دختر گلم تو خواب ناز.گلم خوابهای ناز ببینی. ...
7 شهريور 1390

جیک جیک

صبح که از خواب بیدار شدم دلم نیومد بیدارت کنم و ببرم خونه مامان جون منتظر شدم بابا هادی اومد و گلمو سپردم به باباجی.دخترم امروز تا من از سر کار بیام پیش باباجی مونده و صبحونه و میان وعدشو خورده و بابا رو اذیت نکرده .وقتی هم زنگ زدم حالتو بپرسم با هام حرف زدی.قربونت حرف زدنت بره مامان. تازه عمه لیلا افطاری دعوت کرده باید دخمل گلمو آماده کنم که عمه از دوریش داره ضعف می کنه .تازه عمه مریم هم می خواد بیاد.      ...
7 شهريور 1390

21رمضان

دخترم الان تو خواب نازه و مامان وقت کرده تا مطالبی برا دخترش بگه .امروز 21ماه رمضون امامزاده رفت و برای اولین بار دسته عزاداری دید. تازمش خیلی شلوغ کردو مامان فداش شه
1 شهريور 1390

مسابقه شنا در استخر فجر

سلام بر خوشگل خودم 97/9/27 مسابقه شنا داشتین.این جشنواره که اسپانسرش بیمه کارآفرینی بود کلی زحمت کشیده بودن .برا مسابقه استرس داشتی و میگفتی نمی تونی بری.بهت اعتماد داشتم که تو تمام تلاشت رو می کنی.دختر گلم تو رده سنی خودشون نفر اول شده بود.آفرین به دختر ناز و خوشگل خودم که تلاشت رو کردی امیدوارم که همیشه موفق و موید باشی و برایت بهترینها رو از خدا می خوام.97/9/27 البته ی چیزی خیلی ناراحتت کرده بود اونم این بود که چون نفر اول شده بودی و حکمت هم اول نوشته بودن بهت مدال برنز داده بودن و خودت همونجا شاکی شده بودی و به نگار جون گفته بودی و نگار جون هم گفته بود که مدال طلا کم اومده بود.اما شما به قدری ناراحت بودی از دست پگاه جون که نگو می گ...
27 0

دو عدد عشقققق

  آخه عسل عمه من به تو چی بگممممم آخه .نفسم عمرم عزیز دلممممم با اون زبون خوشگلت تا دوربین رو می بینی لبخند می زنی و به دوربین نیگاه می کنی .فدای تو بشم من       اینجا هم رفتیم برای بدرقه بابا جون و مامان جون و عمه مریم به مشهد.... ...
5 0