ملیناملینا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

عسل مامان و بابا

ملینا جون مهمون آرتا

    بعد از تولد ، رفتیم خونه آرتا( نوه عمه مامان) که مامانش با بابا هادی همکاره و مامان آرتا هم علاوه بر فامیلی ،دوستای خوبی برا هم هستیم . آرتا هم که تقریباً 5 ماهه است و تو هم از وقتی که رسیدیم می خواستی آرتا رو بگیری بغلت و همش نازش می کردی و بوسش می کردی . وقتی هم که رفتیم اتاقش می خواستی به وسایلاش دست بزنی که مامان اجازه نمی داد .به نظر من شاید ارتا دوست نداره به وسایلاش دست بزنی ولی با همه این حرفها بالاخره یکی از عروسکهاشو و توپشو برداشتی و بازی کردی ولی آخرش دیگه خسته شدی و بهونه گیری کردی ،خوابت می یومد . به خاطر شما خانم گل زود از مهمونی اومدیم و رفتیم خونه مامان جون و دیدیم که همه خوابن ولی با شنیدن صدای تو...
19 مهر 1390

شب میلاد عشق

دخترم شب تولد باباست آخ جون دیشب هم که خونه بابا ناصر شام دعوت بودیم و سورپرایز هم که شدیم چون عمه لیلا و سارا و عمه رویا با بجه هاش هم بودن و بابا ناصر جون هم برا تولد پسرش خوشگل و نازش کیک تولد گرفته بود و بابا هادی هم شمع 31 سالگیشو فوت کرد. هادی جان ، همسر مهربانم        این هدیه آسمانی چشمانت دلبسته به شمعدانی چشمانت ای عشق تولدت مبارک،قلبم                                        ...
19 مهر 1390

اولین شکایت از ملینا

دخمل گلم سلام دیروز هم که مثل اکثر روزها ،ناهار خونه مامان جون بودیم. خاله پرستو از دستت بهم شکایت می کرد میگفت که دخترت همش امروز با من بد بود تا می خواستم بهش نگاه کنم جیغ بنفش می کشید و می گفت نه نه یعنی بهم نگاه نکن و یا اصلاً پیشم نیا.دخترم این اولین بار بود که ازت بهم شکایت می شد .سعی کن با همه خوب باشی ،با هیچ کس دعوا نکن چون اصلاً دوست ندارم دخترم اهل جیغ و دعوا باشه، بهم قول بده خانمی . بعد از گفتن خاله پرستو باهات حرف زدم وقتی هم که بهت گفتم دخترم کار بدی کردی،لبتو گاز گرفتی و بعد گفتم که دیگه جیغ و دعوا نکنی جواب دادی باشه . با سر گفتی چشم.قربون باشه گفتنت برم عزیزم.ممنون که به حرفم گوش می دی. ...
19 مهر 1390

حرفهای مامانی

هادی جونم ؛ با آمدنت به زندگی ام معنا دادی ، تو یک مروارید پنهان در سینه ات را به من دادی تا قلبم با تو به وسعت یک دریای بی انتهای پر از عشق و محبت برسد با آمدنت به من نفسی دوباره دادی تا در ساحل قلبم، آرامش زندگی ام را مدیون امواج مهربان تو باشم با آمدنت غروب به آسمان غمگین دلم لبخند زد و خورشید امیدها و آرزوهایم طلوع کرد با آمدنت ساز زندگی ام چه عاشقانه مینوازد شعر با تو بودن را…. شعری که اولش عطر نفسهای تو را میدهد و آخرش طعم نفسهایت را حالا میفهمم عشق چقدر زیباست…. حالا میدانم که عاشقترینم و میدانم با تو چقدر زندگی زیباست… با آمدنت چشمهایم را بستم و در قلبم با چشمهایت عهد بستم که همیشه مال توام ...
19 مهر 1390

شب تولد بابایی

    سلام عزیزم    دیروز که از خونه مامان جون اومدی خواب بودی ،منم دلم نیومد بیدارت کنم تا ساعت 6:30عصر خوابیدی  و منم با خاله پری رفتم خرید .اما چون گلم پیشم نبود منم چیزی برا بابا هادی نخریدم. ولی امروز حتماً باید بریم .بعد هم که از خرید اومدم دایی محسن و بابا هادی رفتن بیرون و منم شام درست کردم ولی تو اونقدر گرسنه بودی که سیب زمینی رو خالی خالی می خوری(تا حالا این کارو نکرده بودی).شام که آماده شد و همه اومدن سر میز تو هم سریع اومدی و به محض دیدن غذا گفتی :گوشت (اولین بار بود که می گفتی).شامتو هم مفصل خوردی؛ البته دخترم همه غذاشو با ماست می خوره.در ضمن میگه که خودم قاشقو تو دست بگیرم و غذامو بخورم از اون...
18 مهر 1390

میلاد امام رضا(ع)

      مژده ای اهل رضا روی رضا پیدا شد            جلوه حسن الهی به فضا پیدا شد ضعفا روی به گلزار ولایت آرید                    که گل روی معین الضعفا پیدا شد. بچه های عاشق امام رضا میلاد نور بر همتون مبارک ...
17 مهر 1390

شیرین زبونی های نازگلم

    وقتی پارک می بینی :سرسره ه ه ه ه ،تاب بازی ی ی ی      آقا پلیس می بینی:بوس دوری و بای بای گربه می بینی : پیشی بیا پیشی بیا اگه با مامان کارداری: مامانی ،مامان جونم تازگیهام می گی که شادونه و کنجد می خوام به عروسکت لالایی میگی و رو پات می خوابونی وقتی شیر می خوای :می می شیر ،بوس می کنی و با چشمان بسته که لذت می بری شیرتو می خوری.نوش جون اسم اکثر حیواناتو بلدی،مثل:هاپو،پیشی ،اسب،خرگوش،موش،ماهی،موغ(مرغ)،جیک جیک وقتی میگم موش شو:قیاقتو مثل موش می کنی وارد مجلسی می شیم اول سلام میدی:ساام تلفن جواب میدی:اائو،ساام،باشه ،میسی موتو...
17 مهر 1390

دو روز تا میلاد عشق

  سلام دخترم امروز هم یک روز خوب خدا را شروع می کنیم و به خاطر عشقی که بین من و تو بابا هادی هست خدا رو شکر می کنم . دخترم دو روز دیگه تولد بابا هادیه .حالا باید یه کارایی رو بکنیم اول خرید یه کادو خوب بعدش هم دعوت به شام تو یه رستوران . البته من یه پولیور خوشگل براش خریدم ولی یه چیز دیگه هم باید بخرم کاش تو هم می تونستی در انتخاب کمکم کنی .چی بخرم؟ عصری با هم بریم بیرون و با انتخاب تو یه چیز خوشگل بخریم . باشه عسل مامان و بابا آخ جون تولد تولد     ...
17 مهر 1390

روز کودک

دخترم روزت مبارک دیروز هم که تو شهربازی جشن بود ،با هم رفتیم و کلی بهت خوش گذشت وقتی که داشتن نمایش یا شعر می خوندن همچین خوشحال می شدی و دست می زدی که نگو... صورت بچه ها رو که رنگ کرده بودن و شکلهای مختلف بودن همش می پرسیدی این کیه ؟ ازت پرسیدم که دخترم تو هم می خوای گفتی که نه نه نه فهمیدم که اصلاً دوست نداری صورت خوشگلت رنگ رنگی بشه تازمش برات کتاب شعر و داستان خریدم. کلی خوشحال شدی . دخترم انشاله همیشه خوشحال و موفق باشی.گل مامانی و بابایی     برای دختر گلم یه آسمون عشق میارم برای ناز اون چشاش سخاوت هدیه میارم یک دل پر امید و مهر ، ترانه ساز غصه ها هدیه من به دخترم ، همون غریب بی...
16 مهر 1390

فرشته مهربون

  سلام دختر گلم: صبح که از خواب بیدار شدم ،خواستم تا وقتی که تو خوابی به کارهام برسم ،خونه رو مرتب کردم و ناهارمو پختم .بعد اومدم تو اتاق دیدم همچین خوابیدی اصلاً دوست نداشتم بیدارت کنم .تازه وقتی خودم هم بچه بودم مامان جون که منو بیدار می کرد تو دلم می گفتم کاش بیدارم نکنه تا هر وقت که دوست دارم بخوابم ولی نمی شد.به همین خاطر منم دوست نداشتم بیدارت کنم.فقط لباستو آروم پوشوندم و بابا هادی آروم تو بغلش گرفتو گذاشت تو ماشین بعد هم منو تو اداره پیاده کردینو با بابا هادی رفتین خونه مامان جون. مامان جون هم می گفت خانم گل تا ساعت 10خوابیده و بعد هم صبحونه مفصل خورده و داره بازی می کنه .ممنون ...
11 مهر 1390