ملیناملینا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

عسل مامان و بابا

سیزده بدر91

1391/1/21 14:18
نویسنده : مامان
740 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

سلام عزیزم

بعد از مسافرت که  روز 12فروردین ساعت 8 شب بود که رسیدیم و شام هم دعوت بودیم خونه مامان معصومه جون که به میمنت ورود عروس دایی جواد و داماد خاله رفعت به جمع خانواده مهمونی رو ترتیب داده بود و ما هم به محض رسیدن پس از دوش گرفتن و اماده شدن سریع خودمون رو به مهمونی رسوندیم مبادا عقب بمونیم ووااای چه سفره رنگینی بود دست مامان معصومه و عمه لیلا و مریم جون درد نکنه که زحمت کشیدن .ملینا خانم هم که دیگه اصلا خستگی به تن نداشت و دایم با بچه ها بازی می کرد و البته با عمه مریم بیشتر بود تا بچه ها .علاقه شدیدی بین این دو وجود داره که نگو و نپرس.پس از صرف شام و شب نشینی دیگه چشای خوشگلت داشت می رفت که با مهمونها خداحافظی کردیم و رفتیم . برای سیزده تصمیم گرفتیم که بریم بیرون.آخه خاله پری این چند روز رو هم مونده بود خونه .و همچینین می خواستیم دوباره همه دور هم جمع باشیم بنابراین مامان امیر آقا و مامان معصومه اینا و مامان جون و ما و خاله پری و سهیلا جون همگی باهم به جاده بیجار که به اسم میتر چایی معروفه رفتیم خیلی بهمون خوش گذشت یه ذره سرد بود ولی خوب بود. تو و تارا و طاها هم که تا بی خیالتون می شدیم می دیدم که دارین واسه خودتون راه می رید تازه تو شیطون بلا هم یه چوب کوچیک گرفته بودی دستت و زمین رو می کندی وقتی مانع کارت می شدم داد می زدی و می گفتی نه کسی به من نزدیک نشه تا من کارم رو بکنم .کل زمینو می کندی نمی دونم چه حسی داشتی هر چی بود خوب بود چون کلی ذوق می کردی با این کارت.بعد ناهار هم که هوا رو به سردی رفت و ما هم به خاطر اینکه شما وروجکها سرما نخوردی به سمت خونه حرکت کردیم تا عصرانه رو که آش بود تو خونه صرف کنیم.اینم چند تا عکس از سیزده تون که نتونستم زیاد عکس بگیرم.

 

 

 

اگه ملینا جون تو فصل بهار هم کاپشن و کلاه داری به خاطر سردی هوا هست که شاید تا اواخر اردیبهشت طول بکشه .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان یسنا
21 فروردین 91 19:00
خوب راست میگفته میذاشتی کارشو بکنه مامانش اگه روز سیزده خاک باز نکنه پس کی دیگه!!!!!!1