ملیناملینا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

عسل مامان و بابا

مهمون عزیز از مشهد

1391/1/22 14:24
نویسنده : مامان
1,224 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام

من دوباره اومدم با کلی نگفته های بعد از سیزده

دخترم امیدوارم با خوندن هر کدوم از این پستها یادت باشه که تمام لحظه به لحظه رو به خاطر نازنینت نوشتم تا شاید برایت تداعی گردد.

چند روز پیش مهمون عزیزی از مشهد اومد خونه مامان معصومه. عمه بابا هادی با همسرش و دخترعمه سمیرا که خیلی خانم مهربونی هست . حالا اگه تعریف نباشه عاشق تو هم هست و همش چپ و راست قربون صدقه ات می رفت من که حسودیم می شد .دخترم تو هم اولش خجالت می کشیدی هر چه سمیرا جون قربون صدقه ات می رفت تو هم ناز می کردی و روت رو برمی گردوندی اما روز بعد نگو و نپرس همینکه صدات می زد ملینا جون سریع از جات بلند می شدی و با صدای بلند می گفتی بله سمیرا جون .سمیرا هم که با شنیدن صدای شما کلی ذوق می کرد .سمیرا جون هم یکی از دوستانش به اسم ملیحه خانم هم اومدن و چند روزی رو مهمون مامان معصومه بودن و ما هم به خاطر این مهمونای عزیز هر روز می رفتیم خونه مامان معصومه.یه روز هم عصر با سمیرا جون و ملیحه جون و شما رفتیم بازار سنتی .بازار سرپوشیده قدیمی که سوراخ و سنبه خیلی داره و من هم بعضی موقعها نمی دونم باید از کدوم طرف برم اما حواسم جمع بود که سوتی ندم و راه بلد باشم هیچی دیگه پس از گشت و گذار تو بازار و دیدن مغازه های عتیقه فروشی و گیوه های محلی که معلوم بود سمیرا و ملیحه خیلی خوششون اومده بود و تو هم اصلاً راه نمی یومدی و همش بغل سمیرا بودی ای کلک تنبلی می کردی .ساعت 8 شب بود که به خونه برگشتیم و برای فردا بعد از ظهرش هم تصمیم گرفتیم بریم سلطانیه .روز بعد هم با سمیرا و ملیحه و مریم و پری و امیر و پرستو و بابا هادی و عمو مهدی و من و شما راهی سلطانیه شدیم تا بزرگترین گنبد آجری جهان رو به این دو دوست عزیز نشون بدیم .وقتی رسیدیم به سلطانیه شما خواب بودی و ما هم به دیدن گنبد پرداختیم و( با شلوغ کاریهای سمیرا)؛ که خیلی بهمون خوش گذشت آخرهای بازدید بود که به زور بیدارت کردیم و کمی هم شما بازی کردین و بعد رفتیم تو محوطه نشستیم و میوه و خوراکی خوردیم و بچه ها هم وسطی بازی کردن و یه دفعه بهمون گفتن که گنبد داره تعطیل می شه بساطتون رو جمع کنید همینکه داشتیم جمع می کردیم بارون شدیدی بارید و اجازه هم نداد تا یه چایی بخوریم .بعد به راه افتادیم و به چمن سلطانیه رفتیم که بزرگترین چمن یک دست در زمان سلطان محمد خدابنده بود خیلی زیباست چایی خوردیم و باز هم بچه ها باهم زدن رقصیدن و شما هم همینطور نگاه می کردی .اصلاً هم اهل رقص نیستی ترجیح می دی فقط نگاه کنی . دخترم اینم یه روز از روزای خوب خدا در 20فروردین 91

امیدوارم به سمیرا و ملیحه جون خوش گذشته باشه .به ما که خیلی خوش گذشت .

 

 

 گنبد سلطانیه بزرگترین گنبد آجری جهان

 

 

Leaf and Flower

   خوابهای خوب ببینی عزیزم وقتی رسیدیم خواب بودی

 

Leaf and Flower

 تازه بیدار شدی و کلی هم شارژی

 

Leaf and Flower

 

 

Leaf and Flower

 

 

Leaf and Flower

 

 

Leaf and Flower

 

 

Leaf and Flower

 

 

Leaf and Flower

 عمه مریم عاشقتونم

 

Leaf and Flower

 

 

 

 

Leaf and Flower

 

 

Leaf and Flower

 دخترم بالای درخت چه می کنی ؟تازه اولش بود می ترسیدی

 

Leaf and Flower

 در حال بوس پرت کردن به ما که داشتیم تماشات می کردیم

 

Leaf and Flower

 

 

Leaf and Flower

 نمی خواستی خودت راه بیای و می گفتی بغل......

 

Leaf and Flower

 بابا سواری هم خوبه ها نه !!!!

 

Leaf and Flower

 چمن سبز ساطانیه و هوای سرد و دماغ قرمز ملینا جونم

 

Leaf and Flower

 

 

با تمام وجودم دوستت داریم عزیزم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامان محیا
22 فروردین 91 14:20
باز هم عکسای جیگر گذاشتی تا دل ما رو ببری؟؟
مامان رضا جونی
23 فروردین 91 10:36
سلام چه خانمی شده ملینا جون چی عکسایی گرفتید!!!!
مامان امیر علی
23 فروردین 91 11:59
وای وای ملینا خانوم رو ببین با اون همه عکسهای قشنگش
مامان ملینا
23 فروردین 91 12:16
سلام به به چه عکسای قشنگی. همیشه به گردش و شادی باشید . ملینا گلی رو هم ببوس


ممنون عزیزم شما هم ملینای ناز رو ببوسید.
مامان مریمی
23 فروردین 91 12:36
وای چه دختر نانازییییییییییییییی
khale parastoo
25 فروردین 91 14:10
vay cheghadr khosh gozasht manam boodam melina, ali bood in mehmoone aziz ye zane vaghan mehraboono nazanino dustdashtani bood jatoon khali.
مامان امیر علی
25 فروردین 91 15:25
ممنون عزیزم از اینکه به ما سر می زنی
مامانی طهورا
26 فروردین 91 8:53
با سلام طهورا در مسابقه نی نی متفکر شرکت کرده و منتطر آراء دوستان خوبشه لطفا تشریف بیارین
عمه ی لارا
27 فروردین 91 16:03
سلام مامانی مهربون مرسی به ما سر زدید دوستون دارم ملینا کوچولو رو ببوسید
AMEYE LARA
27 فروردین 91 16:04
DOSETON DARAM
مامان شادن
29 فروردین 91 14:20
سفر خوش گذشت ملینا جون
از عکسات معلومه همینقدر که خوشکلی خوش زبون هم باشی
نازی ملینا جون دوستت دارم خاله


ممنون خاله بله جای شما خالی عزیزم.
مامان یسنا
29 فروردین 91 15:15
عکسات منو کشته ملینای من!!!!!!!