جمعه در کنار هم
سلام سلام صدتا سلام
دخترم یه روز جمعه رو هم با هم و در کنار هم بودیم کلی هم بهمون خوش گذشت تا صبح ساعت 10خوابیدیم و بعد صبحونه خوردیم و منم به کارهای خونه رسیدم و شما هم برای خودت نقاشی می کشیدی اونم یه ماهی گنده که رنگش می کردی و می گفتی مواظب باش از خط در نیاد بیرون اما همچنان بیرون خط بودی.ناهاررو هم آماده کردم اما زیاد نخوردی و گفتی که خوابت می یاد چه عجب یه بار هم که شده خودت یادآوری کردی؟ تا وقتی هم که تو خواب بودی منم داشتم عکسای نازت رو جمع می کردم و دسته بندی و از این حرفها تا روی دی وی دی بزنم آخه درایو مربوط به عکسای شما پر شده و باید کم کنیم .اما با بیدار شدن تو من نتونستم تمومش کنم و موند برای بعد.عصرونه هم کمی سوپ خوردی و باز هم نقاشی کشیدی و برای رفتن به پارک سر خیابون اماده شدیم و با خاله پری رفتیم و کلی برای خودت بازی می کردی .و بعد هم اومدیم خونه و حالت زیاد مساعد نبود شام رو هم نخوردی و گفتی خوابم می یاد .ساعت 11:30بود که خوابیدی منم پیش تو بودم که خوابم برد .روز خیلی خوبی بود در کنار هم عزیزم